برگردان: و. كيوان
اگر بپذيريم كه هيچ چيز در جهان مصون از دگرگوني و نوزايي نيست و همواره شكلها و شيوههاي جديدي در مبارزهي اجتماعي آفريده ميشود، شگفتيآور و عجيب نخواهد بود كه در پاسخ به تحولهاي كنوني در جهان، جنبش چپ نيز متناسب با اوضاع كنوني به بازبيني و تجديد نظر در روشهاي خود بپردازد و شيوههاي جديدي را جانشين شكلهاي فرسوده و كهنهي پيشين كند.
پيريزي حزب كارگران در سال 1979 در برزيل در پي چنين ضرورتي بهوجود آمد. پيدايش اين حزب در برزيل فصل جديدي در تاريخ جنبش كارگري برزيل براي بنيان نهادن يك حزب تودهاي و فراگير گشود. اين حزب كه بيانگر استقلال سياسي زحمتكشان است، خصلتي دموكراتيك، كثرتگرا و رزمنده دارد و در هيچ زمينه با طبقههاي مسلط و دولت پيوند ندارد. از ديگر ويژگيهاي اين حزب، استقلال آن از اتحاد شوروي (سابق) و چين و غيره از ابتداي تاسيس بوده است.
در واقع، آنچه در عمل در تجربهي حزب كارگران برزيل ديده ميشود، زايش حزب تراز نويني است كه مفهوم و سودمندي آن از مرزهاي اين كشور فراتر ميرود. اين حزب نه حزب سوسيال دموكرات است كه توسط اعضاي پارلمان رهبري شود و همچون ماشين انتخاباتي با برنامهي رفرميستي «نئوكينزي» و آتلانتيستي سازمان يافته باشد و نه مانند حزب كمونيست است كه دستگاه بوروكراتيك مقتدري داشته باشد و از سياست و ايدئولوژي مدلهاي «سوسياليسم موجود» پيروي كند و نه مانند پرونيسم در آرژانتين يا حزب كارگر در برزيل خصلتي پوپوليستي دارد كه با يك برنامهي مبهم ناسيوناليستي و بوروكراسي سياسي سنديكايي فريبنده به ميدان آمده باشد. سرانجام اين كه اين حزب فرقهاي به ظاهر انقلابي نيست كه در حاشيهي جنبش واقعي كارگري سازمان يافته و در جزمها و آيينهاي صلب و تغييرناپذيري زنداني شده باشد. در واقع يافتن معادل و مشابه چنين حزبي در تاريخ جنبش كارگري دشوار است.
حزب كارگران نتيجة يك سده كوشش زحمتكشان برزيل براي ابراز سياست خاص خود است. در آغاز سده، آنارشيست – سنديكاليستها با حرارت و روح طبقاتي ستايندهاي براي سمتگيري مستقل پرولتري مبارزه كردند؛ اما دكترينگرايي آنها انديشهي ايجاد يك حزب سياسي تودهاي را رد ميكرد. شايد حزب كمونيست برزيل مهمترين تلاش را براي بنيان نهادن يك حزب واقعي كارگري در برزيل به عمل آورده است. اما با وجود فداكاري و روح ايثار رزمندگان و كادرهاي آن، شيوه و منطق استاليني، اين حزب را به سياست تبعيت از بورژوازي «ملي» سوق داد. اين سمتگيري توام با وابستگي ايدئولوژيك به اتحاد شوروي و نبود دموكراسي درون حزبي يك رشته انشعابهايي را سبب شد كه از 1962 تا امروز آن را سخت متفرق و ضعيف كرده است. به اين جهت است كه اكثريت رهبران تاريخي آن از حزب بيرون رفتهاند. حزب كارگر برزيل كه ابتدا توسط گتوليو وارگاس در سال 1945 پايهگذاري و سپس توسط ژوآئو گولارت رهبري و بعد با نام جديد «حزب دموكراتيك كارگري» توسط لئونل بريزولا هدايت شد، هرگز چيزي جز يك جنبش پوپوليستي فاقد تعهدهاي ارگانيك، سياسي يا برنامهاي در برابر طبقهي كارگر نبوده است. از سوي ديگر، گروههاي كوچك «چپ مسلح» كه در دههي 60 و 70 سر برآوردند، هرگز نتوانستند درون طبقهي كارگر حضور واقعي پيدا كنند. آنها عليرغم قهرمانيها و جانبازيهاي نمونهوارشان با فرجام حزنانگيز فعاليتهاي منفرد و جدا از زحمتكشان شهرها و روستاها روبهرو شدند. تنها با تاسيس حزب كارگران است كه براي نخستين بار يك حزب تودهاي كه بهطور سازمانيافته در ميان طبقهي كارگر، دهقانان و روشنفكران ريشه دوانيد، به عنوان مظهر واقعي زحمتكشان در مبارزه عليه سرمايه و دولت آن پا به عرصهي وجود نهاد.
ابتكار تشكيل حزب كارگران در درون طبقهي كارگر جديد كه پس از 1964 پيدايش يافت، بر پايهي تجربهي خاص اين طبقه در مبارزهي طبقاتي و آگاهي به ضرورت سازماندهي سياسي مستقل بدون رابطه با استالينيسم يا پوپوليسم بوجود آمد. بتدريج به جمع رهبران سنديكاها كه چشماندازيهاي جديد را بنابر پراگماتيسم خود مجسم ميكردند، نسلهاي متعدد مبارزان ماركسيست افزوده شدند، كه از گذشته درسهاي فراوان آموخته بودند. اينان تجربهي غني سياسي و شناختاشان را از انديشهي سوسياليستي به حزب كارگران آوردند. از اين رو، تشكيل حزب كارگران در سال 1979-1981 مديون تاثير جريانهايي است كه هر يك از آنها حساسيت ويژه و سهم خود را در برپايي اين حزب ادا كردهاند:
سنديكاليستهاي «واقعي» به عنوان مبتكران و رهبران روند شكلگيري حزب كارگران كه مظهر سنديكاليسم تودهاي، رزمنده و طبقهگرا هستند و پايگاهشان در (حومهي صنعتي سائوپولو بزرگ كه «هستهي پرولتاريا» در آن متمركز است) يك قلمرو و نماد محسوب ميشود.
اپوزيسيون سنديكايي كه سالهاست مبارزهي دشواري را در كارخانهها وسنديكاها عليه ساختار سنديكايي وابسته به دولت و بوروكراسي سنديكايي «زرد» از سرگذرانده است.
سنديكاهاي روستايي و اتحاديههاي دهقاني كه اغلب زير تاثير آرمانهاي مسيحياند.
كانونهاي پايه كشيشي، انجمنهاي كارگري مسيحي، اجتماعهاي مسيحي روستا و ساير بخشهاي مسيحي با گرايش سوسياليستي.
مبارزان قديمي حزب كمونيست يا «چپ مسلح» كه از سازمانهاي خود جدا شدهاند.
گروههاي چپ انقلابي با گرايشهاي مختلف: مائوئيستها، تروتسكيستها، و هواداران كاسترو.
روشنفكران از ميان جامعهشناسان، اقتصاددانان، معلمان، نويسندگان، روزنامهنگاران و پژوهشگران كه به جنبش كارگري و تئوري ماركسيستي (يا گاه به هنجار مسيحي) علاقهمندند.
نمايندگان برآمده از جناح چپ جنبش دموكراتيك برزيل – حزب اپوزيسيون رژيم نظامي.
در مقياس معيني ميتوان تاييد كرد كه ايجاد حزب كارگران تلاقي تاريخي طبقهي (زحمتكشان) و روشنفكران (آن) بوده است، دو نيروي اجتماعي كه تا تشكيل اين حزب راه موازي، گاه همگرا و اغلب بسيار متفاوتي را پيمودهاند.
روند شكلبندي حزب كارگران برخي مشخصههاي خاص برزيل را نمايش ميدهد و در لحظهي تاريخي حاضر وظيفهي مهم همبودهاي پايه را نشان ميدهد. از سوي ديگر، به نمونه برداشتهايي برميخوريم كه بهنظر ميرسد، به طور مستقيم از برخي متنهاي «كلاسيك» ماركس استخراج شدهاست؛ طبق آن: جنبش كارگري، در مراكز صنعتي متمركز مدرن بزرگ پديدار ميشود. سنديكاليسم در جريان مبارزهي اقتصادي خود ضرورت حزب سياسي زحمتكشان، حزبي را كشف ميكند كه گردآورندهي متنوعترين قشرهاي اجتماعي مردم زير هژموني طبقهي كارگر است.
تنوع منبعهايي كه حزب كارگران از آن بوجود آمد در تنوع بنيانگذاران آن نمودار است. از ميان آنها ميتوان اين نامداران را نام برد: لوئيس اينا سيوداسيلوا، «لولا» رئيس سنديكاي فلزگدازان سائوبرناردو و اوليويو دوترا رئيس سنديكاي كارگران بانكهاي پورتو آلگره؛ آپولونيو دوكاروالهو رهبر پيشين حزب كمونيست و مبارز بريگادهاي بينالمللي در اسپانيا و مقاومت فرانسه (او آزادي چندين شهر جنوب فرانسه را در سال 1944 رهبري كردهاست). ماريو پدروزا بنيانگذار اپوزيسيون چپ (تروتسكيست) كه در آغاز دههي 30 جبههي متحد ضد فاشيستي سال 1934 را بوجود آورد (اين جبهه سائوپولو را از چنگ انتگراليستها نجات داد. انتگراليست عنوان فاشيسم برزيلي است). او بنيانگذار چهارمين انترناسيونال (1938) و سپس انترناسيونال سوسياليستي با الهام از انديشههاي روزالوكزامبورگ نيز بودهاست. فرانسيسكو دففورت جامعهشناس، استاد دانشگاه سائوپولو، نويسندهي آثار برجستهي تاريخ جنبش كارگري برزيل، خوزه ديرسو و ولاديمير پالميرا رهبران جنبش دانشجويي 1968 (به ترتيب در سائوپولو و ريو) كه بعد در جنبش «چپ مسلح» شركت فعال داشتند.
اين تنوع در خصلت كثرتگراي حزب كارگران منعكس است كه در صف خود گرايشها و جريانهاي گوناگون را گرد آورده است كه برخي از آنها با مطبوعات و مجلههاي خاص خود و غيره به شدت ساختاري شدهاند. بديهي است كه اين گرايشها منجمد باقي نماندهاند. آنها طي پانزده سال حيات حزب كارگران درگروهبنديهاي متعدد شركت داشتهاند. از بين آنها جريانهاي متعصب و آيينپرست، منحل و يا بسيار معتدل شدهاند. گروهي راديكال شده و به طرف چپ حزب گرويدهاند. اين وضعيت در تضاد با يكپارچهگرايي صلب و بوروكراتيك احزاب نمونهي استاليني، براي زندگي دروني حزب نيروي حياتي مهمي محسوب ميشود. البته، اين امر درجريان عمل با اصطكاكها و كشمكشهايي روبهرو بود، به طوريكه برخي جريانها (بيشتر فراكسيونها) خود را يگانه پيشاهنگ قلمداد ميكردند و حزب كارگران را همچون ابزار ساده و چارچوبي ميدانستند كه منظور از آن پيافكندن يك حزب «واقعي» انقلابي است. با اين همه اين نوع مسايل هنگام تنظيم فعاليت جريانهاي دروني حزب در سال 1990 به بهاي جدايي از يك يا دو گروه بسيار متعصب حل و فصل شدند. در مجموع، اين تنوع عامل پراكندگي و تضعيف حزب نيست، بلكه بيشتر منبع غنيشدن آن و درسآموزيهاي مشترك است.
يكي از ويژگيهاي حزب كارگران رابطهي تنگاتنگ آن با راديكالترين بخشهاي (تودهي مسيحي) است. لازم به يادآوري است كه برزيل يك كشور آمريكاي لاتيني است كه در آن دينشناسي رهاييبخش نفوذ بسيار زيادي دارد و جنبش انجمنهاي پايهي كليسايي در آن چنان گسترده است كه ميليونها مسيحي (به ويژه از ميان تهيدستان در شهرها و روستاها) پيرامون آن گردآمدهاند.
از اينرو، بخش مهمي از مبارزان بسيار فعال و متعهد انجمنهاي پايهي كليسايي و كانونهاي تودهاي (كانون كارگري، روستايي، شهري) بطور طبيعي در صف حزب كارگران حضور دارند. يكي از انگيزندگان اصلي انجمنهاي پايهي كليسايي فراي بتتو است كه مدت پنج سال در دورهي ديكتاتوري نظامي زنداني بود. او در پيوستن بسياري از مسيحيان راديكال به حزب كارگران نقش مهمي ايفا كرده است.
در واقع، بدون وجود فرهنگ اعتراضي مسيحي كه خودسازمانيابي پايهاي و خودرهايي از فقر و استثمار را ميستايد، احتمال كمي وجود داشت كه حزب كارگران بتواند شكل گيرد و به ويژه با اين سرعت نفوذ تودهاي كسب كند. با اين همه حزب كارگران با يك حزب اعتقادي فرق دارد و تابع سمتگيري كليسا نيست و از دكترين اجتماعي كاتوليك پيروي نميكند. در يك كلمه، اين حزب هيچ شباهتي با دموكراسي مسيحي آمريكاي لاتين ندارد.
تشكيل حزب كارگران طي دو سال با چنان سرعتي صورت گرفت كه اغلب گروههاي سياسي سوسياليست و كمونيست را غافلگير كرد. برخي از اين گروهها به اين حزب پيوستند، اما بخشهاي بسيار عقب ماندهي چپ مانند احزاب كمونيست طرفدار شوروي و الباقي براي حفظ تشكيلات استاليني خود ترجيح دادند در صفوف «جنبش دموكراتيك برزيل» حزب ليبرال اپوزيسيون، باقي بمانند.
از سال 1978، سالي كه اعتصابهاي بزرگ كارگران فلزگداز سائوپولو و حومهي آن روي داد، بخش پيشرفتهي هسته سنديكاليسم (كه برخي جامعهشناسان شتابزده آن را «صنفگرا»، «غيرسياسي» و نمونهي «آمريكايي» پرورانندهي «اشرافيت كارگري» توصيف كردند) به ابراز وجود پرداخت.
رهبران متعدد سنديكاهاي «واقعي» با بررسي تجربهي اعتصاب، انديشهي ايجاد يك حزب مستقل كارگري را براي رويارويي با دستگاه پليسي – نظامي برانگيختند. براي برخيها اين نخستين ترازنامهي مبارزههاي اجتماعي در تاريخ تازهي كشور (از 1964) به شمار ميرود. از جمله در دسامبر 1978، هنگام «ديدار براي دموكراسي» كه اپوزيسيون ليبرال و چپ ريودوژانيرو از آن حمايت كردند، لوئيس ايناسيو داسيلوا، «لولا» تز حاكم براين ديدار را رد كرد. ديگر رهبران سنديكايي حاضر در اين ديدار از او پشتيباني كردند. اين تز خواستار تشكيل «جبههي وسيع دموكراتيك» براي مقابله با رژيم نظامي گرداگرد حزب دموكراتيك برزيل بود. او دربارهي سياست دنبالهروي جنبش كارگري به عنوان نقطهي ضعف آن، به تجربهي موجود از سال 1964 اشاره و تاكيد كرد: «اگر ما زحمتكشان نسبت به يگانگي نيروهاي اپوزيسيون هشيار نباشيم، باز دچار شكستهايي چون شكست سال 1944 خواهيم شد كه در جريان آن بورژوازي پيوندش را با زحمتكشان گسست و با پشت كردن به آنها باعث سقوط و فلاكت آنها شد.» «لولا» بدون انكار ضرورت اتحاد همهي نيروها در برابر رژيم نظامي بر اهميت سياست مستقل كارگري درنگ كرد و افزود: «طبقه كارگر راه بي برگشت خود را براي پيروزي هدفهايش دنبال خواهد كرد. او ديريا زود حزب سياسياش را بنيان خواهد نهاد… طبقه كارگر و زحمتكشان نبايد ابزاري در دست ديگران باشند. اين نكته جنبهي اساسي دارد كه زحمتكشان با ابراز نيرويي كه آن را نمايندگي ميكنند، در عرصهي سياسي شركت داشته باشند. شركت درعرصهي سياسي ايجاب ميكند كه اين طبقه حزب خود را بنيان گذارد»1.
در اكتبر 1979 با نخستين ديدار ملي حزب كارگران در سائوبرناردو دوكامپو، دژ كارگري سنديكاي لولا عملي شد. در اين ديدار بنيان نهادن حزب جديد و انتخاب اولين رهبري موقت انجام گرفت. يك اعلاميهي كوتاه سياسي در اين كنفرانس به تصويب رسيد كه به روشني هدف حزب كارگران را ترسيم ميكند. اعلاميه بيان ميدارد: «حزب كارگران بخاطر اين كه تمام قدرت اقتصادي و سياسي توسط زحمتكشان اعمال شود، مبارزه ميكند. اين يگانه وسيله براي پايان دادن به ستم و استثمار است». اين سند همزمان «همهي نيروهاي دموكراتيك را براي ايجاد جبههي وسيع تودهاي عليه رژيم ديكتاتوري» فرا ميخواند. حزب كارگران مبارزه براي تشكيل مركز واحد كارگران را هدف قرار داده است و بر اين نكته تاكيد دارد كه «لازمه تشكيل اين مركز در هم ريختن ساختار كنوني سنديكايي تابع دولت است».
در آوريل 1980، اعتصاب بزرگ 250000 نفري كارگران فلزگداز سائوبرناردو بهوقوع پيوست. درپي مداخلهي پليسي و نظامي – توقيف لولا و ديگر رهبران برجسته و مداخلهي نظامي در سنديكا – جنبش متوقف شد. اما به درازا كشيدن اعتصاب در مدت استثنايي 42 روز و ظرفيت سازماندهي تودهها (برگزاري ميتينگهاي دههاهزار نفري روزانهاي زحمتكشان) قدرت شگفتانگيز سنديكاليسم جديد را كه پيشاهنگ آن جزو تشكيلات حزب كارگران بود، به نمايش گذاشت.
در مه – ژوئن همين سال كنفرانس جديد ملي حزب كارگران با حضور نمايندگان 22 ايالت برزيل به نمايندگي از 30 هزار عضو حزب برگزار شد. يك بيانيه و يك برنامه كه حزب كارگران را به عنوان «مظهر سياسي واقعي همهي استثمارشوندگان سيستم سرمايهداري» و به عنوان حزب تودهها، وسيع، باز و دموكراتيك معرفي ميكند، به تصويب رسيد. اعلام شد كه هدف حزب ازكارانداختن ماشين سركوب رژيم موجود و ايجاد يك قدرت جانشين به سود زحمتكشان و ستمديدگان در راستاي بنيان نهادن جامعهاي فارغ از استثماركنندگان و استثمارشوندگان است. بديهي است كه زحمتكشان در ساختمان اين جامعه به اين امر آگاهي دارند كه اين مبارزه عليه منافع «سرمايهي بزرگ ملي و بينالمللي» هدايت ميشود. با اين همه، حزب زحمتكشان هنوز با داشتن يك «دكترين» مدون فاصله دارد؛ از اينرو، بسياري از مسايل و تعريفهاي برنامهاي، براي انجام يك بحث وسيع و «پختگي» تدريجي مجموع مبارزان باز گذاشته شد.
اين امر به ويژه در قلمرو بينالمللي بسيار با اهميت بود. چنانكه تصويب برخي موضعگيريها آن را بهروشني نمايان ميسازد: اعلام همبستگي با انقلاب ساندنيستي در نيكاراگوئه و همبستگي با مبارزهي زحمتكشان لهستان براي برقراري آزاديهاي سنديكايي از آن جمله است. رزمندگان و رهبران حزب كارگران با جديت از تكرار تراژدي اشتباه چپ استاليني سابق برزيل ميپرهيزند. از اينرو از هر نوع دنبالهروي از اين يا آن دولت «سوسياليستي موجود» رو برتافتند.
انديشهي اساسي، قطعي و عمدهاي كه در تشكيلات حزب كارگران نقش اساسي ايفا ميكند و براي سمتگيري سياسي آن به مثابهي قطبنما محسوب ميشود، همانا انديشهي ماركس در برنامهي گردهمآيي بينالمللي زحمتكشان است كه ميگويد: رهايي كارگران، كار خود كارگران است.
در كنفرانس ملي سپتامبر سال 1981 يعني در مرحلهي نهايي تشكيل قانوني حزب (در شرايط بسيار دشوار «قانون جديد حزب» توسط رژيم نظامي روبه زوال)، حزب كارگران آشكارا سوسياليسم را به عنوان برنامهي نهايي خود اعلام داشت. لولا در گفتگوهاي مختلف با طرح راه ديگري براي انقلاب و سوسياليسم در برزيل مخالفت كرد و راه سوسيال دموكراسي و سوسياليسم بوروكراتيك را مردود دانست.
حزب كارگران به موجب كارزار عظيم عضوگيري رشدي استثنايي نمود. در پايان سال 1982 بالغ بر 245 هزار نفر در سراسر كشور به عضويت اين حزب درآمدند. اما نتايج انتخابات قانونگذاري سال 1982 تا اندازهاي اغفال كننده بود، زيرا 5/3 درصد آراء و تنها 8 نماينده نصيب آن شد. روزنامهنگاران شتابكار زير تاثير اين واقعه پايان كار حزب كارگران را اعلام كردند. اما در عوض اين حزب با تشكيل مركز واحد كارگران در سال 1983 نخستين مركز سنديكايي تودهاي در تاريخ جديد برزيل، متحد نيرومندي در جنبش كارگري پيدا كرد.
در سال 1984، حزب كارگران به طور فعال در كارزار انتخاب مستقيم رئيس جمهوري شركت كرد و ميليونها شهروند برزيلي را در يك جنبش بيسابقه تودهاي بسيج كرد و عملاً به رژيم نظامي پايان داد. اين حزب با وفاداري به خواستهاي دموكراتيك تودهي مردم، انتخاب «غير مستقيم» رئيس جمهور جديد (تانكردونوس از اپوزيسيون ميانهرو) را به وسيلهي مجلس كه راهحلي نامشروع در نتيجهي مذاكرهاي اپوزيسيون ليبرال با نظاميان بود، رد كرد.
در انتخابات نوامبر سال 1986، حزب كارگران درصد آراي خود را دو برابر كرد و به 5/6 درصد رسانيد و نفوذش را بسي فراتر از دژ سنتياش سائوپولو توسعه داد . اما نخستين نفوذ مهم آن در انتخابات شهرداريها در سال 1988 تامين شد كه در جريان آن مديريت شهرداريهاي چندين شهر بزرگ از جمله چند پايتخت منطقهاي مانند پورتوالگره و سائوپولو و چند شهر بزرگ صنعتي را كه در برزيل و آمريكاي لاتين نظير ندارند، به دست آورد. سرانجام هنگام انتخابات مستقيم رئيس جمهوري سال 1989، لولا از رقيبان چپ خود بري زولا، پوپوليست و كواس، سوسيال دموكرات پيشي گرفت و در برابر كانديداي محافظهكار كوللو دوملو (كه از حمايت و تبليغات شبكهي تلويزيوني «گلوبو» قدرتمندترين رسانهي كشور برخوردار بود) مقام دوم را احراز كرد. هر چند لولا انتخاب نشد، اما پيرامون يك برنامهي طبقهگرا و رزمنده كه سوسياليسم را هدف خود ميداند 47 درصد آراء را به دست آورد. كسب چنين رايي نه تنها در برزيل بلكه در تمام آمريكاي لاتين پس از پيروزي آلنده در سال 1970 بيسابقه بود.
اما منظور از اهداف سوسياليستي كدام سوسياليسم است؟ حزب كارگران هنگام هفتمين ديدار ملي خود درسال 1990 به تصويب سندي پرداخت كه پس از بحث طولاني دروني دريافت خود را از جامعهي آينده اينگونه ترازبندي كرد:
«سوسياليسمي كه ما ميخواهيم آن را بنا كنيم تنها در صورتي تحقق مييابد كه دموكراسي واقعي اقتصادي را برقرار كند. پس بايد آن را پيرامون شعار مالكيت اجتماعي بر وسايل توليد كه شكلهاي آن بهطور دموكراتيك توسط جامعه گزيده ميشود، سازمان داد».
«اين دموكراسي اقتصادي بايد از منطق فاسد بازار سرمايهداري به مثابه منطق فرمان مستبدانهي دولت كه به بسياري اقتصادهاي موسوم به «سوسياليستي» آسيب رساند، درگذرد. ويژگيها و هدفهاي آن از ارادهي اجتماعي و نه فرضهاي «منافع استراتژيك» دولت پيروي خواهد كرد».
با توجه به اين كه چپ در برزيل مانند جاهاي ديگر به لحاظ تاريخي ميان يك جريان ضدسرمايهداري اما خودكامه و يك جريان دموكراتيك اما رفرميست تقسيم شده، نوآوريهاي حزب كارگران فرا رفت از بديلهاي نادرست مرسوم است:
«تعهد ما به دموكراسي از ما رزمندگاني ضدسرمايهداري ميسازد. اين انتخاب عمق مبارزهي ما را در راه دموكراسي به نمايش ميگذارد. كشف فساد سرمايهداري (به طور تجربي، پيش از به تئوري درآمدن آن براي بسياري از ما) محرك بسيار نيرومندي براي اغلب رزمندگان حزب كارگران درسازمان دادن يك حزب سياسي است. ما ناتواني منطق بربرمنش سرمايهداري را در پاسخ به رنج بيهودهي ميليونها تن از افراد نشان دادهايم و نشان خواهيم داد. تجربهي تاريخي مشخص ما – در آن روي سكهي «معجزهي برزيلي» و بسياري از شرايط اسفبار ملي و بينالمللي – به ما نشان داده است كه سرمايهداري با همهي نيروي مادياش بنا بر سرشت خود ناعادلانه است و ميليونها تن را به حاشيه ميراند و با توزيع برادرانهي ثروت اجتماعي مخالف است و از دموكراسي واقعي شانه خالي ميكند».
اين فرمولبندي كه سرشار از راديكاليسم اخلاقي به عنوان مهمترين ويژگي فرهنگ سياسي حزب كارگران است، از درآميزي خاص تئوري ماركسيستي و حساسيت عاطفي مسيحي سرچشمه ميگيرد. نخبگان، مطبوعات و رسانههاي محافظهكار از اين راديكاليسم ناخرسندند. آنها در صورتي مايلند كه به عضويت حزب كارگران درآيند كه اين حزب به حزبي «چون ديگر حزبها»، حزب «عادي و متداول»، حزب سوسيال دموكرات تبديل شود. تا امروز حزب كارگران در برابر اين فشارها مقاومت كرده است و با پايداري به حفظ و پرورش هويت «متنوع» خود ادامه ميدهد. در سال 1993 هنگام هشتمين ديدار ملي نيروي حزب به طور عمده صرف «گردش به چپ» شد. گرايش جديد در رهبري جديد، ائتلاف ميان جناح چپ موسوم به جريان «انسجام» كه رهبري حزب كارگران از دههي 80 را در دست دارد، و جريان «دموكراسي سوسياليستي» (نزديك به انترناسيونال چهارم ارنست مندل) است.
كوللور دوملو كه در سال 1989 بر اساس كار پايهي مردم فريب و پوپوليستي «طرد دولتمردان فاسد» انتخاب شده بود، يك سياست اقتصادي نمونهي ليبرال نو را به اجرا درآورد كه به طور منظم مؤسسههاي عمومي را به بهاي ناچيز در اختيار بخش خصوصي گذاشت. اما به سرعت ادعاي اين قهرمان ضد فساد با سوء استفادههاي كلان مالي در جريان خصوصيسازي برملا شد. به ابتكار حزب كارگران كه ديگر نيروهاي سياسي با تاخير زياد به آن گرويدند، يك بسيج عمومي در سراسر كشور سازمان داده شد كه خواستار بر كناري رئيسجمهور خائن شدند. فشار افكار عمومي به ويژه جوانان كه به خيابانها سرازير شده بودند، اكثريت اعضاي پارلمان را واداشت كه درسال 1991 راي به خيانت كوللور دوملو بدهند و ايتامار فرانكو معاون او را به جاي او برگزينند.
در اكتبر 1994 در آستانهي انتخاب رئيس جمهور جديد دو كانديداي مهم در برابر هم قرار داشتند. از يك سو، لولا كانديداي ائتلافي كه چندين حزب كوچك سوسياليستي، كمونيستي و زيستمحيطي را پيرامون حزب كارگران گردآورده بود و از سوي ديگر فرناندو هنريك كاردوزو، جامعهشناس ماركسيست سابق و نظريه پرداز امروز «وابستگي» كه به ليبراليسم نو و راه و روشهاي صندوق بينالمللي پول تغيير عقيده داد، كانديداي ائتلافي است كه حزب سوسيال دموكرات برزيل و حزب جبههي ليبرال، حزب بانكداران و اعضاي اليگارشي روستايي موجود جناح «ميانهرو» در ديكتاتوري نظامي سابق را گرد ميآورد.
برنامهي حكومت دموكراتيك تودهاي حزب كارگران، مجموعهي پيوستهاي از اين اصلاحات ساختاري را پيشنهاد ميكند: اصلاحات ارضي، اصلاحات شهري، اصلاحات مالياتي، گفتگوي دوباره دربارهي وام خارجي (با تعليق پرداخت اين وام ها)، باز توزيع درآمدها، جهتگيري دوبارهي توليد به سمت بازار داخلي. اما نبايد به مانعهايي كه حكومت زير رهبري لولا با آن روبهرو خواهد بود، كم بها داد. اين مانعها عبارتند از خرابكاري اقتصادي نخبگان، فرار سرمايهها، اعمال سياست محاصره بانكهاي بينالمللي، مقاومت خشن زمينداران بزرگ، مقاومتهاي لجوجانهي برخي مقامهاي نظامي و غيره. بايد اعتراف كرد كه حزب كارگران هنوز با داشتن يك استراتژي روشن براي مقابله با اين كشمكشهاي متعدد و خطرناك بسي فاصله دارد.
بدون شك عامل قطعي همانا استعداد بسيج مستقل حزب در برانگيختن جنبشهاي اجتماعي و خودسازماندهي پايهي تودههاي بيچيز است. با اينهمه، برخي مسايل دروني ساختاري، اين ظرفيت را محدود ميكنند؛ آنها عبارتند از ناهماهنگي چشمگير ميان شمار اعضاء (در حال حاضر 600 هزار نفر) و شمار مبارزان فعال (60 هزار نفر)، ناكافي بودن سازماندهي رزمندگان در پايه، گرايش به مستقل شدن در بخشهايي از حزب كه در نهادهاي دولتي، مجلسهاي منتخب، شهرداريها و… فعاليت دارند و غيره. درست است كه با وجود اين مسايل، حزب كارگران موفق نشده است سرتاپاي زندگي سياسي كشور را تغيير دهد؛ اما براي نخستين بار در تاريخ برزيل، بورژوازي و اوليگارشي را كه از دير باز قدرت كشور را در انحصار دارند، به طور جدي به مبارزه طلبيده است.
رشد چشمگير حزب كارگران، توجه پرشور همگان را در آمريكاي لاتين و اروپا برانگيخته است. اين حزب علاوه بر اين كه از يك سو به مشخصههاي برزيل درشرايط تاريخي معين آن مربوط ميشود، از سوي ديگر بيانگر كوشش بيسابقه براي فرا رفت از چارچوب سازماندهي تودهاي بنابر مدلهاي مرسوم سياسي در بطن جنبش كارگري، رفرميسم نئوكينزي، گروهبنديهاي مسيحي در پارلمان، سانتراليسم بوروكراتيك، فردگرايي آييني و «بديل سازي» براي دستگاه اداري است. مساله عبارت از به فرجام رساندن بس حساس هدفهاي دموكراتيك و مردمي درميان انبوهي از تضادها و خطرهاي قابل ملاحظهي عديده است. اين كوششها براي همهي كساني كه در برزيل و جاهاي ديگر، مشتاق و آرزومند دموكراسي سوسياليستياند، بسيار با اهميت و گرانبهاست.
منبع: «جهان از ديد جنوب» سپتامبر 1994، پاريس.
اين مقاله از كتاب توسعه شماره 10 برگرفته شده است.
1 (نشريهي ام تمپو شمارهي 42، 23 دسامبر 1978).