سقوط نویسنده: دانیل بل مترجم: ص. مهرداد

جريان سريع حوادث، گاه مانع از اين مي‌شود كه مقصد نهايي حركات اجتماعي به خوبي تشخيص داده شود. انسان‌هاي معاصر با دوران تولد جامعه صنعتي، از رخدادهاي اطراف خود درك بسيار اندكي داشتند و مدت زيادي طول كشيد تا كساني توانستند خصوصيات اصلي آن دگرگوني‌ها را جمع‌بندي كنند. اصطلاح «انقلاب صنعتي» در دهه 1880 ميلادي به دنبال يك رشته سخن‌راني در كمبريج به وسيله آرنولد توين بي(Arnold B. Toynbee) رايج شد. وي مي‌گفت بهترين تعريفي كه مي‌توان از يك‌صد سال گذشته به دست داد كلمه انقلاب است، انقلاب صنعتي شيوه‌اي كاملا جديد براي سازماندهي زندگي روزانه، توليد كالاها، الگوهاي اجتماعي و بافت سياسي به شمار مي‌آيد.

تسلط بر ماده

پيشرفت‌هاي بزرگ در زمينه «دانش خواص مواد» (در دنباله به آن اشاره خواهد شد) منجر به تغييرات بنيادي شرايط توليد در صنايع شده است. دانشمندان امروزه براي يافتن ماده‌اي با مشخصات ويژه، ديگر احتياجي به جست و جو در بين «مواد موجود» مانند مس، روي و آهن ندارند. امروزه آنان مي‌توانند به جاي اين كار موادي را «بسازند» كه دقيقاً خصوصيات مورد نظر را دارا باشد، تقريباً مانند تكنيك «پيوند DNA » در بيولوژي كه براي دانشمندان اين امكان را فراهم ساخته تا با تركيب و بازسازي «ژن»‌ها، ويژگي‌هايي را كه در عرصه‌هاي كشاورزي، تكثير و پرورش گياهان و توليد مواد دارويي نياز دارند «سفارش» دهند.

در جامعه فراصنعتي توليد انبوه جاي خود را به توليدات خاصي كه مطابق با نيازهاي مشتريان‌اند مي‌دهد. سيستم‌هاي توليد «هوشمندانه» مي‌توانند با انعطاف‌پذيري زيادشان روش‌هاي ساخت خود را با توجه به شرايط گوناگون، به سرعت متحول كنند. در جامعه صنعتي سودهاي كلان اقتصادي از طريق توليد زنجيره‌اي و يك نوع كالا حاصل مي‌شد، ولي در جامعه فراصنعتي وضعيت با داشتن ماشين‌هاي توليدي با انعطاف‌پذيري بسيار زياد، كاملاً برعكس مي‌شود. بدين صورت كه سودهاي كلان از طريق به‌كارگيري ماشين‌هايي كه مي‌توانند محصولات بسيار متنوع و در عين حال تطبيق داده شده با نيازهاي مصرف‌كنندگان توليد كنند، به دست مي‌آيد.

اگر بخواهيم درباره اين‌كه چگونه تكنولوژي جديد مي‌تواند باعث تغيير ساختاري در جامعه شود قضاوت درستي كنيم، ابتدا بايد درك روشني از خصوصيات داخلي تكنولوژي داشته باشيم. اگر نگاهي به تكنيك امروز بياندازيم و سير تغييرات آن را در نظر بگيريم، چهار عامل اساسي و تعيين كننده كه تكنيك زمان ما را از گذشته متمايز مي‌سازد در آن مي‌يابيم:

-تقريباً تمامي عملياتي كه از ابتدا تنها مكانيكي بودند، بعداً به شكل الكترومكانيكي و امروزه به صورت الكترونيكي درآمده‌اند، مثلاً ماشين تحرير در ابتدا دستگاهي كاملاً مكانيكي بود، بعدها ماشين تحرير‌هاي برقي ساخته شد و امروز ما «چاپ‌گر»‌هاي الكترونيكي را داريم. تلفن و دستگاه‌هاي قطع و وصل‌كننده تلفن‌خانه‌ها، در اصل و از ابتدا دستگاه‌هايي عمدتاً مكانيكي بودند كه بعداً تبديل به وسايل الكترومكانيكي شدند و امروزه كاملاً الكترونيكي‌اند.

عامل ديگر احتمالاً خردسازي و مينياتوري كردن است. اين پديده سازمان تمامي‌ روند‌هاي تكنولوژيكي را از درون هدايت و رهبري مي‌كند. جان فون نئومان، يكي از بزرگ‌ترين نوابغ دوران معاصر، در دهه 40 ميلادي روي پروژه«ماشين‌هاي توليدي خودكار» كار مي‌كرد. تئوري او ساختار منطقي داشت ولي وي در عمل متوجه شد كه چنين دستگاهي هرگز ساختني نيست زيرا اين ماشين از لحاظ حجم به بزرگي ساختمان امپاير استيت مي‌شد و به نيروي محركه‌اي معادل نيروي برق مصرفي تمام استكهلم احتياج داشت. هم‌چنين گرمادهي آن به قدري زياد مي‌شد كه امكان نداشت بتوان آن را خنك كرد. «نئومان» پروژه خود را به كنار نهاد تنها به اين خاطر كه او فقط لامپ‌هاي راديويي را براي دريافت و ارسال علايم مي‌شناخت. امروزه ما بر آن‌چه اتفاق افتاد آگاهيم. با ترانزيستورها و تكنيك نيمه هادي‌ها در دوران ما مي‌توان هم‌آن وظايف را كه در گذشته براي انجام آن‌ها هزاران لامپ راديويي لازم بود در يك «مدار مجتمع» (I.C.) جاي داد كه از يك ناخن انگشت هم بزرگ‌تر نيست.

سومين ويژگي تكنيك مدرن، سرعت آن است. امروزه اين امكان برايمان فراهم آمده است كه سفينه فضايي «وايكينگ» را به سوي مريخ بفرستيم. اين سفينه بي‌سرنشين در سطح آن سياره خاك مريخ را تجزيه و تحليل كرد و سپس با ارسال اطلاعات خود به زمين از نبود حيات در آن‌جا خبر داد. علائم مخابراتي سفينه فضايي وايكينگ در كمتر از 30 دقيقه فاصله 56 ميليون كيلومتري بين مريخ و زمين را پيمودند و به ما رسيدند، حال اين‌كه بعداً 5 روز طول كشيد تا نتايج تحقيقات وايكينگ بر سطح مريخ به وسيله پست هوايي از كاليفرنيا به جوردِرِل بانك Jordrell Bank در انگلستان برسد، داستان ديگري است!

چهارمين عاملي كه مايلم به آن اشاره كنم پديده «ديجيتالي كردن» است. ما اكنون قادريم كه تصاوير، مطالب و اصوات را به صورت ارقام يك و صفر در زبان كامپيوتر درآوريم و سپس در مغزهاي الكترونيك طبقه‌بندي كنيم و آن‌گاه مجدداً آن‌ها را به صورت آنالوگ و قابل درك براي حواسمان – البته اين بار با تركيبهايي كاملاً متفاوت و نو- درآوريم.

گام‌هاي دليرانه

تاريخ تكنيك مدرن سرشار است از ادعاها، شكست‌ها و پيشرفت‌ها.«هولوگرام» (Hologramm) كه حدود 30 سال پيش به دست «دنيس گابور» اختراع شد، هرگز نتوانست به ادعاي خود در مورد آفرينش تصاوير سه‌بعدي كه كاملاً طبيعي به نظر برسند، جامه عمل بپوشاند. «ماشين مترجم» كه با كمك آن مي‌شد بدون اشكال از يك زبان به زبان ديگر ترجمه كرد، به خاطر ماهيت و ساختمان متفاوت زبان‌هاي گوناگون كاملاً به بن‌بست رسيده است. نسل پنجم كامپيوترها – كه ژاپني‌ها تولد آن را حدود 6 يا 7 سال پيش با سر و صداي زياد اعلام كردند – مي‌خواست «زبان طبيعي» را با زبان كامپيوتر ادغام كند ولي آن هم به جايي نرسيد. امروزه ادعا مي‌شود كه برنامه‌هاي جديد كامپيوتر سر‌انجام قادر خواهند شد كه برايمان «محيط اداري بدون مصرف كاغذ» را به ارمغان آورند. اين را نيز آينده نشان خواهد داد.

عموم مردم از گزافه‌گويي‌ها در مورد آينده‌اي كه به معناي اختراعات جديد و ظهور پديده‌هاي عجيب و غريب باشد گمراه شده‌اند و كمتر كسي است كه بنشيند و در مورد آن‌چه در حال رخ دادن است فكر كند. كلي‌گويي‌هايي مانند «آهنگ تغييرات» گمراه‌ كننده است. اگر آدمي به خود زحمت دهد و كمي بيانديشد، در‌مي‌يابد كه اين عبارت چقدر بي‌ربط است. مقصود، كدام آهنگ تغييرات است؟ مقياس سنجش اين «ريتم» يا «آهنگ» چيست؟ چه چيزي «تغيير» مي‌كند؟ زندگي ما؟ چگونه و به چه معني؟

اين قضيه ماجراي مردي را به يادم مي‌آورد كه بعد از 50 سال به روسيه برگشت و در ايستگاه فنلاند در راه‌آهن سنت پترزبورگ چمدان خود را به زمين گذاشت و با تعجب فراوان به صداي بلند گفت: آه روسيه من، چقدر تغيير كرده‌اي! بعد كه سرش را پائين آورد، ديد از چمدانش خبري نيست و رنجيده گفت: آه روسيه من، چقدر شبيه به گذشته‌اي!

واقعيت اين است كه جامعه ما با قولِ تغييرات در آينده متحول نمي‌شود. تأثير و كاربرد واقعي يك كشف يا اختراع در زمان همان اختراع يا اكتشاف يا حتي به دنبال دگرگوني ناشي از آن‌ها نيز قابل درك نيست، بل‌كه از طريق انتشار يا مصرف وسيع اختراعات و اكتشافات جديد است كه آشكار مي‌گردد. دستگاه تله‌فكس زماني تبديل به محصولي مهم شد كه مصرف عمومي يافت نه زماني كه اختراع شد. هم‌اين امر در مورد تلفن تصويري نيز صادق است كه احتمالاً زماني در آينده شايد به صورت وسيع در بين مردم جايي پيدا كند.

تشكيلات مقاومت مي‌كند

عنوان «شبکه خدمات كامل ديجيتالي» به مفهوم سرآمدن دوران تقسيمات كهنه‌اي است كه گفتار، نوشتار و تصاوير را از يك‌ديگر جدا مي‌كرد. تصوير، گفتار و نوشتار مي‌تواند ديجيتالي شود و از آن به بعد كاملاً قابل تركيب با يك‌ديگر باشد. صدا در تلفن در واقع نوعي موج آنالوگ است در حالي كه دانسته‌هاي موجود در حافظه مغز الكترونيك باشد. با كمك ارقام صفر و يك به صورت ديجيتال بيان مي‌شود. «استوارت براند» (Stewart Brand) به سال 1988 در كتاب خود به نام «آزمايشگاه رسانه‌ها: ساختن آينده در ام آي تي» (The Media Lab: Inventing the Future at M.I.T. 20-Bits ) نوشت: «از طريق ديجيتالي كردن، مي‌توان مطالب رسانه‌ها را به تمامي زبان‌ها ترجمه كرد «بيت‌ها» (Bits)، (كوچك‌ترين واحد اطلاعاتي كه در كامپيوتر ذخيره مي‌شود و هر هشت بيت، يك بايت (Byte) را مي‌سازد.) مرز نمي‌شناسد و احتياجي هم به كانال‌هاي سنتي انتقال ندارند. تمامي محتواي يك فيلم، مكالمه تلفني، نامه و يا مقاله را مي‌توان به صورت ديجيتال از شبكه تلفن، كابل‌هاي هم‌محور، رسانه‌هاي نوري ( يا فيبرهاي اُپتيك)، مايكروويو يا ماهواره و از طُرق مخابراتي و يا مثلاً از طريق افزارهايي مانند نوار يا ديسكت كامپيوتر ارسال داشت و اگر اين‌ها هنوز به قدر كافي دگرگوني‌هاي بنيادي به شمار نمي‌آيند، انعطاف‌پذيري و تركيب‌پذيري باورنكردني ديجيتالي كردن را نيز بايد اضافه كرد كه در اين صورت مي‌توان پيام، صدا يا تصوير را از هر چيز به هرچيز ديگر، دگرگون ساخت».

اكنون تلاش‌هايي براي توسعه سيستم جديدي موسوم به B-ISDN  شروع شده كه از باندهاي مخابراتي پهن‌تري استفاده مي‌كند. به‌كارگيري اين تكنيك و نيز رساناهاي نوري نه تنها به مفهوم افزايش عظيم ظرفيت «ترافيك مخابراتي» است بل‌كه امكان بهره‌گيري از سيستم جديد ارسال تصاوير تلويزيوني را – كه از لحاظ كيفيت تصوير، قابل مقايسه با تصاوير كنوني تلويزيوني نيست- نيز فراهم مي‌كند. امكانات توسعه اين تكنيك- كه دست كم 10 سال از زمان ما جلوتر است – را نويسندگاني مانند «جورج گيلدر» (George Gilder ) برشمرده‌اند ولي مشكلاتي مانند رقابت در زمينه‌هاي اقتصادي، هزينه‌هاي سنگين سرمايه‌گذاري و رقباي داراي حاميان متنفذ در دستگاه‌هاي دولتي، مانع از گسترش شبكه‌هايي از اين نوع مي‌شود.

جغرافياي اجتماعي

زماني كه تكنولوژي جديدي به رغم تمامي مشكلات در سطح وسيع مورد استفاده قرار مي‌گيرد، بر روي الگوهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و زندگي روزمره افراد جامعه نيز تأثير مي‌گذارد. عوارض تكنولوژي هوش‌مندانه و «غيرمادي» براي جوامع گوناگون چيست؟ و يا زماني كه تكنولوژي اطلاعاتي واقعاً به زير سلطه بشر درآيد و دگرگوني‌اي بنيادي در دانش «خواص‌مواد» (Materialretens Kap) رخ دهد چه اتفاقي خواهد افتاد؟ مثلاً چه اتفاقي براي تأسيسات زيربنايي جوامع خواهد افتاد و با تغييرات آن، زنجيره توليد، توزيع و مصرف چگونه متأثر خواهد شد؟ تأسيسات زيربنايي در جوامع گوناگون را به طور عمده مي‌توان به سه گروه تقسيم كرد: 1- سيستم حمل و نقل شامل راه‌ها، رودخانه‌ها، كانال‌ها، راه‌هاي آهن و خطوط هوايي 2- سيستم انرژي شامل لوله‌هاي حمل نفت و خطوط انتقال انرژي 3- سيستم ارتباطات شامل پست، تلگراف، تلفن، راديو و تلويزيون. در واقع در رگ‌هاي اين تأسيسات است كه انرژي جريان پيدا مي‌كند، داد و ستدهاي بازرگاني صورت مي‌گيرد، كالاها از اين سو به آن سوي كشور حمل و نقل مي‌شوند و انسان‌ها افكار و پيام‌هاي خصوصي را با يك‌ديگر مبادله مي‌كنند. به عبارتي مي‌توان گفت كه تأسيسات زيربنايي، جامعه را «سرپا» نگه‌داشته و اجزاي گوناگون آن را به يك‌ديگر پيوند مي‌دهد.

فروپاشي نظام كهن

 انقلاب در دانش« خواص مواد» باعث شده كه مؤسسات توليدي با سهولت بيشتري مواد اوليه را به مواد اوليه ديگر تبديل كنند و به اين ترتيب از وابستگي آنان به اين‌كه آن ماده خام مخصوص در كجاي دنيا يافت مي‌شود، رفته رفته كاسته مي‌گردد. به طور مثال در بسياري از ساختمان‌ها، فيبر شيشه كه از شن ساخته مي‌شود، جانشين مس مي‌شود و كاشي و سراميك كه ماده اوليه آن گِل است جاي‌گزين بسياري از فلزات گوناگون مي‌گردد. از آهن قراضه، كاغذهاي باطله و پلاستيك جمع‌آوري شده از زباله‌ها هر روز مقادير بيش‌تر و بيش‌تري فلز، كاغذ و پلاستيك براي مصارف گوناگون «بازيافت» مي‌شود. تمامي آن تركيب قديمي صنايع تثبيت شده، در حال فروپاشي است و صنايع جديدي، مستقل از اين‌كه مواد اوليه مصرفي آن‌ها در كجا و در چه زماني يافت مي‌شوند، در حال جاي‌گزيني آن‌هاست.

با اين تحولات الگوي جديدي نيز براي اين‌كه چگونه اطلاعات، سرمايه كالاها منتشر و توزيع شوند و قراردادهاي اقتصادي تحت چه شرايطي منعقد گردند به وجود مي‌آيد. نقش ارتباطات در تأسيسات زير‌بنايي جوامع، اهميت روزافزوني مي‌يابد. طبيعي است كه اين امر عواقب و نتايج بسيار وسيعي به دنبال دارد. بزرگ‌ترين و مهم‌ترين اين مسائل كه در عين حال كم‌تر مورد توجه قرار گرفته اين است كه صنايع مدرن امروزي  انرژي بسيار كم‌تري در مقايسه با صنايع قديمي مصرف مي‌كنند.

ناپديد شدن بازارها

كلمه بازار هنوز هم مفهوم مكاني خود را حفظ كرده است و نام‌گذاري‌ها نيز به كمك آن صورت مي‌گيرد. مثلاً مي‌گوييم: بازار نقدي نفت روتردام. اين نام از آن‌جا پيدا شد كه اين شهر روتردام بود كه تانكرهاي نفت با محموله‌هاي خود به آن‌جا مي‌رفتند. اين شهر روتردام بود كه داراي بندري محفوظ و بزرگ بود و در آن‌جا واسطه‌هاي تجاري نفت جمع بودند و در آن‌جا بود كه مي‌شد اضافه بار تانكرها را فروخت. اضافه‌بار تانكرها، «نقد» معامله مي‌شد و هنوز هم آن‌جا «بازار نقدي نفت روتردام» خوانده مي‌شود. ولي بازار نفت روتردام امروزه ديگر در روتردام نيست، در همه جا وهيچ كجاست! بازار نقدي روتردام براي نفت خام، يك سيستم راديويي، يك سيستم كامپيوتري و خلاصه يك سيستم مخابراتي است. امروزه ديگر بازارها از مفهوم مكاني خود تهي شده‌اند. بازارها شبكه‌هايي‌اند كه  در آن‌ها عوامل بازار مي‌توانند در هر كجاي اين كره خاكي باشند تنها به اين شرط كه به يك سيستم كامپيوتري با امكانات ارتباطي مجهز دسترسي داشته باشند.

سيستم جديد توليد

در حالي كه جامعه، تأسيسات زيربنايي جديد و درك ديگري از مفهوم زمان را به خود مي‌پذيرد، تمامي سيستم توليد نيز سازمان جديدي خواهد يافت. انقلاب در دانش خواص مواد، جايگزيني تكنولوژيك و اهميت تكنولوژي اطلاعات را مقايسه كنيد با گزارش سال 1973 باشگاه رم و گمانه‌زني‌هاي آن. به موجب اين گزارش و به خاطر محدود بودن رشد اقتصادي، پيش‌بيني شده بود كه به زودي فلز «مس» تبديل به ماده كم‌يابي خواهدشد. انتشار اين گزارش باعث خريد بعضي معادن بزرگ مس به وسيله برخي شركت‌هاي بزرگ شد. امروزه بيش‌تر آنان از اين معاملات پشيمان‌اند! در واقع بزرگ‌ترين گنجينه پيدا شده مس، در زير شهر نيويورك قرار دارد. در آن‌جا تمامي كابل‌هاي مسي كهنه و مصرف نشده دفن شده است. جاي آن‌ها را كابل‌هاي بسيار ارزان‌تر، موثرتر و بهتر، ساخته شده از رسانه‌هاي نوري و نيز دستگاه‌هاي تلفن سيار اتومبيل‌ها گرفته‌اند. براي مقايسه بد نيست بدانيد كه 50 كيلوگرم كابل ساخته شده از رسانه‌هاي نوري، همان كاري را مي‌كند كه يك تن كابل‌هاي مسي معمولي، آن هم بسيار ارزان‌تر و بهتر.

به احتمال زياد آينده شاهد مناقشات و برخوردهاي منطقه‌اي و محلي زيادي بر سر مثلاً ذخاير آب زيرزميني و ميزان دسترسي به آن‌ها خواهد بود ولي نفت خام قطعاً آخرين ماده خام استراتژيك است كه به تنهايي قادر است بر تمامي اقتصاد جهان تأثير گذارد. در 25 سال آينده، نقش نفت هم در اقتصاد جهاني با استفاده بيش‌تر از واحد‌هاي خورشيدي، باد، گاز طبيعي، واحدهاي سوخت، سوخت گياهي حيواني، و يا  ابررساناها كه به ما امكان استفاده مؤثر‌تر از انرژي را مي‌دهند، به تدريج كاهش خواهند يافت.

تكنولوژي اطلاعات ، دانش جديد «خواص مواد» و جريان آزاد سرمايه، اين امكان را به مؤسسات توليدي مي‌دهند كه اصولاً فعاليت‌هاي توليدي خود را در هر كشوري كه به آن‌ها امكانات فعاليت بهتري پيشنهاد كند، متمركز كنند. ميزان دستمزد پرداختي، سطح تحصيلات و مهارت‌هاي فني، نزديك به بازارهاي مصرف، وضعيت قوانين مالياتي و شرايط تجاري در تعيين محل‌هاي سرمايه‌گذاري براي شركت‌هاي بزرگ بيشتر نقش تعيين ‌كننده دارد تا دسترسي به انرژي، امكانات حمل و نقل و منابع مواد خام.

در مقابل ما شاهد تكوين نظامي هستيم كه مي‌توان آن را «توليد نامتمركز» ناميد. در مورد اصطلاح «توليد نامتمركز» شايد توليد اتومبيل مثال خوبي باشد هنگامي كه قسمت اعظم قطعات اتومبيل، مثلاً در جايي جز آمريكا و ژاپن ساخته مي‌شود، آن‌گاه «اتومبيل آمريكايي يا ژاپني» چه مفهومي دارد؟ آن‌چه مي‌بينيم در واقع شيوه اساساً جديدي در سازمان‌دهي تأسيسات زيربنايي است، شيوه‌اي تازه در سازماندهي «زمان» است و روش جديدي در سازماندهي «توليدات» ، كه همگي اين‌ها نتيجه تغييرات بزرگ در توانايي ما در به كارگيري اطلاعات و در شناخت بيش‌تر ما از مواد است.

زورآزمايي جهاني

در نتيجه اين تغييرات بزرگ و اساسي، دگرگوني‌هاي ژرف سياسي و اجتماعي نيز پديد مي‌آيد. بازندگان اين روند كشورهايي هستند كه داراي اقتصاد كشاورزي‌اند و يا اقتصادشان بر پايه استخراج مواد خام استوار است. در درجهاول كشورهايي كه در جنوب صحراي آفريقا قرار دارند (به جز آفريقاي جنوبي) مبتلاي به اين بحران مي‌شوند. همه مي‌دانند كه اين كشورها از هر نظر فقيرند اينان در مرحله كشاورزي ابتدايي و توليد مواد خام گير كرده‌اند و تا زماني كه قادر به استفاده از تكنولوژي نو براي رهايي از گونه‌هاي قديمي توليد خود نباشند، محكومند در زندان فقري كه خود آن را آفريده‌اند، باقي بمانند. از سوي ديگر درست هم‌اين توسعه شتابان شيوه‌هاي توليد است كه براي ممالك آفريقايي، امر توسعه اجتماعي را مشكل‌تر مي‌سازد. در دهه‌هاي اخير، بهاي كالاهاي توليدي سنتي به طرز بي‌سابقه‌اي كاهش يافته است.  «سبد»‌هاي صادراتي آفريقايي امروزه تنها نصف بهاي 10 سال پيش خود را دارند. امروزه بهاي نفت نيجريه تنها 35% آن چيزي است كه در 1982 بود. تنها هنر «مهندسي اجتماعي» فوق‌العاده پيشرفته و كنترل سياسي مي‌تواند اين گرايش قهقرايي را متوقف سازد و برگرداند.

براي تمامي سياست‌مداران چهار گوشه دنيا كاهش تدريجي نقض زمان، مكان و مواد خام در امر توليد، بسيار رضايت‌بخش است. فقط اندكي به اين پديده فرضي فكر كنيد: اين‌كه سرمايه بتواند آزادانه به هر كجا كه لازم بود منتقل شود و انسان‌ها نيز دست از مهاجرت بردارند و در موطن خود ساكن شوند. سرمايه همواره از مناطق ناامن مي‌گريزد و جذب جاهايي مي‌شود كه در آن‌جا يا بازارهاي جديدي در حال شكل گرفتن است يا نيروي كار ارزاني وجود دارد و يا اين‌كه نرخ بهره سرمايه‌ بالاست. از تنش ميان انسان‌هاي ساكن جوامع گوناگون و مسئله فرار سرمايه‌ها، نيروهاي متضادي شكل مي‌گيرد كه سيستم ژئوپوليتيكي كاملاً جديدي ايجاد مي‌كند.

سقوط دولت‌‌هاي ملي

سيستم ژئوپولتيك قديم بر اساس «حريم امنيتي» شكل گرفته بود. در عصر موشك‌هاي دوربرد و سلاح‌هاي هسته‌اي، «حريم امنيتي» ديگر مفهومي ندارد. اين چه معنايي دارد كه به منظور حفاظت از خود سرزميني بيگانه به اشغال درآيد، در حالي كه تهديد واقعي از طريق آسمان است؟ و اين چه مفهومي دارد كه منابع مواد اوليه به زير سلطه كشيده شود در حالي كه به سادگي و به كمك دانش و تكنيك جديد مي‌توان مواد جانشين براي آن‌ها يافت؟ در فاصله سال‌هاي 1940- 1980 ژاپن با كشورهاي كره، روسيه، چين و ايالات متحده درگير جنگ شد. انگيزه تمامي اين جنگ‌ها، ايجاد حريم امنيتي و يا كسب كنترل بر مواد اوليه بود. آن نوع جنگ امروزه بي‌معني است و به همين دليل نيز كم‌تر احتمال آن مي‌رود. نيروي قديمي امپرياليستي با انگيزه كسب كنترل بر مواد خام و اشغال اراضي ديگران امروزه نقش به مراتب كم‌تري در سياست‌ هاي جهاني بازي مي‌كند. اكنون بايد با وسايل ديگري به اهداف جنگ‌هاي قديمي دست يافت: اقتصاد و سياست.

با اين حساب حال اگر ما صاحب جغرافياي اقتصادي جديدي شديم كه در آن مؤسسات توليدي بتوانند تأسيسات خود را در ممالك مختلف پيداكنند و در اين سيستم جديد، دانش و سرمايه هيج مرزي نشناسد، جغرافياي سياسي يا ژئوپولتيك جديدي نيز همراه آن متولد مي‌شود. تا زماني كه سياست ملي بتواند بر منابعي كه براي ايجاد قدرت‌هاي نظامي و منطقه‌اي لازم است كنترل داشته باشد مي‌تواند فعال و پيش‌گام باشد، ولي زماني كه ديگر نتواند بر منابعي كه در ايجاد اقتصاد فعال مؤثرند كنترلي اعمال كند، آن‌گاه منفعل مي‌شود و ابتكار عمل را از دست مي‌دهد. در واقع مضمون سياست ملي در آينده، حفاظت از مردم در برابر فشارهاي اقتصادي و يا حفاظت از آن‌ها در برابر مردمان ديگري خواهد بود كه بر اثر فاصله طبقاتي، جنگ و هرج و مرج اجتماعي به صورت امواج انساني به سوي نقاط مختلف جهان روان مي‌شوند.

سياست ملي تلاش خواهد كرد از مردم در برابر فشارهاي اقتصادي با وسايلي مانند سوبسيدها و سياست‌هاي حمايت از توليدات داخلي دفاع كند. مثلاً سوئد تلاش مي‌كند به عضويت «اتحاديه اروپا» درآيد. خودِ همين اتحاديه اروپا در واقع جان‌پناهي است براي كشورهاي عضو در مقابل رقابت‌هاي اقتصادي هر چه سخت‌تر بلوك‌هاي تجاري آمريكاي شمالي و آسياي خاوري و همين طور در مقابل سيل مهاجران از كشورهاي فقير و ويران‌شده در اثر آتش جنگ. اجتماع «جغرافياي اقتصادي جديد» و «جغرافياي سياسي جديد» منجر به اضمحلال «دولت‌هاي ملي» خواهد شد.

به طور كلي چنين مي‌شود گفت كه «دولت ملي» در واقع نوعي تطبيق‌پذيري سازماني يا تشكيلاتي با شرايط اقتصادي حاكم بر زمان تشكيل آن دولت است. بيش‌تر اين دولت‌ها، دست بالا 200 سال از عمرشان مي‌گذرد و در مورد «دولت‌هاي ملي آفريقايي»، زمان از اين هم كوتاه‌تر است و به دوره پايان جنگ دوم جهاني برمي‌گردد. اين دولت‌ها در عمل نشان داده‌اند كه در مقابل مشكلات بزرگ بسيار كوچك‌اند و براي مسائل كوچك بيش از اندازه بزرگ.

بسيار بزرگ و بسيار كوچك

«دولت‌هاي ملي» براي گردش سرمايه بسيار كوچك‌اند، گردش كالا به خوبي صورت نمي‌گيرد و از عهده امر «تنظيم خانواده» برنمي‌‌آيند. خيلي ساده بايد گفت كه دولت‌‌هاي ملي كنوني هيچ مكانيسمي براي تنظيم رابطه بين سياست‌هاي جاري با واقعيت‌هاي ناشي از امكانات اقتصادي- تكنيكي ندارند. ولي در عين حال دولت‌هاي ملي براي رسيدگي و جامه عمل پوشاندن به تقاضاهاي منطقه‌اي و محلي بيش از اندازه بزرگ‌اند. آن‌‌چه ما اكنون شاهد آنيم چيزي جز فروپاشي و تغيير شكل سيستم موجود در دو جهت كاملاً مختلف نيست.

زندگي در جهان‌هاي دور از هم

تمامي اين نمونه‌ها پرسشي بسيار قديمي در مورد هم‌كاري بين انسان‌ها را نشان مي‌دهد: «بهترين معيار» چيست؟ براي من شايد انتخاب معيار – زماني‌كه صحبت از شرايط براي هم‌كاري‌هاي انساني است- مهم‌ترين متغيري باشد كه مي‌توان درباره آن گفتگو كرد . اين همكاري با چه معياري صورت خواهد گرفت؟ مقصود ما از «معيار» چيست و چه نهاد‌هايي براي اداره اين همكاري‌ها لازم است؟

در آن‌جا كه انسان‌ها رو در روي يك‌ديگر قرار مي‌گيرند، بدون شك يكي از معيارها، معيار انساني است. جامعه جهاني و اقتصاد بين‌المللي تحت شرايط و با معيارهاي كاملاً متفاوتي تغيير و تحول پيدا مي‌كنند. براي اداره و اعمال سلطه بر تغييراتي كه در مقياس‌هاي گوناگون صورت مي‌گيرد، نهاد‌هاي جداگانه‌اي لازم است. مسئله اين‌جاست كه ما اغلب در زماني كه سيستم سياسي متحول مي‌شود، معيارهاي منطقه‌اي، ناحيه‌اي و انساني را فراموش مي‌كنيم. ملت‌ها در عين اين‌كه پديده‌هاي سياسي‌اند. پديده‌اي فرهنگي نيز به شمار مي‌آيند. اين جوامع به مثابه يك واحد فرهنگي، تاريخ و سنتي دارند كه آن‌ها را حول محور خود متحد مي‌سازد. اين همان زيربنايي است كه جوامع مذكور بر پايه آن خود را «سازماندهي» كرده‌اند و اين‌ها همان «سازمان‌هايي»‌اند كه امروزه به دنبال توسعه اقتصادي دچار مشكلات شده‌اند. مسئله اساسي اين است كه چگونه مي‌توان با اين معيارها و زمينه‌هاي گوناگون، تصميم‌گيري را هماهنگ كرد. معيار براي تحولات اقتصادي چگونه بايد باشد؟ معيارهاي سياسي چگونه خواهد بود؟ معيارهاي اجتماعي چيست؟ اين‌ها مهم‌ترين پرسش‌هايي است كه جامعه فراصنعتي به مبارزه مي‌طلبد و نوع پاسخ به آن‌ها، تعيين خواهد كرد كه آيا جامعه بشري در آينده بقايي خواهد داشت يا خير.

بنقل از دفتر های بیدار