برگردان: چشمانداز
لوئيز ايگناسيولولا داسيلوا “مرد سال سوسياليستهاي جهان”، كه در پنجاهوهفتسالگي به رياستجمهوري برزيل رسيد، در فقر و تنگدستي متولد شد. وي پس از كسب سمت رياستجمهوري وعده داد تا سياستهاي مالي فرناندو انريك كاردوسو (Fernando Henrique Cardoso) را ادامه دهد. وي در آغاز رياستجمهوري خود در گفتوگو با نشريه نيوزويك اعلام كرد كه “برزيل كشوري فقير نيست، بلكه با بيعدالتيهاي اجتماعي روبهروست و ثروت در دست عده معدودي تمركز يافته است. از اينرو دولت، خود را ملزم به رسيدگي به طبقات فقير دانست. وي بر اين باور است كه توليدات برزيل بايد افزايش يابد و اين امر مستلزم كاهش نرخ بهره و ايجاد مشاغل مورد نياز است. وي طرفدار سياست آزاد تجاري، در عين تضمين فرصتهاي برابر و مساوي براي تمامي كشورهاست. “لولا” از ميهمانان افتخاري كنفرانس حكومت پيشرو در سال 2003 در انگلستان بود. وي در سخنرانياي كه در اين كنفرانس انجام داد و در روزنامه گاردين نيز منتشر شد، تأكيد نمود كه “واقعگرايي سياسي نبايد بهعنوان توجيهي براي كنار گذاشتن آرمانهاي بنيادين انديشه چپ تلقي شود.” آنچنانكه در اين مقاله به آن اشاره شده، وي قصد دارد ائتلافي جهاني، جهت دفاع از كشورهاي غيرثروتمند تشكيل دهد و صندوق بينالمللي پول، بانك جهاني و سازمان ملل متحد را به اتخاذ رفتار دموكراتيكتر وادار نمايد.
رهبر سياسي ريشويي كه بهنام “لولا” معروف است، بهعنوان پديده جديد عصر جهانيشدن شناخته ميشود؛ مردي با بلندپروازيهاي شجاعانه براي تغييردادن موازنه قدرت ميان كشورهاي جهان. لوئيز ايگناسيو لولا داسيلوا، رئيسجمهور چپ نوي برزيل، روياي “امريكاي جنوبي” متحدي را در سر ميپروراند كه با نزديكشدن روابط تجاري ميان اعضا به سبك اتحاديه اروپا، قدرت اقتصادي خود را افزايش دهد. او ميخواهد يك ائتلاف جهاني براي دفاع از كشورهاي غيرثروتمند تشكيل دهد كه يادآور تلاش جنبش عدمتعهد در چند دهه گذشته براي ايستادن در بين دو ابرقدرت دوران جنگ سرد است و او در عين حال ميخواهد صندوق بينالمللي پول، بانكجهاني و سازمان ملل متحد را وادار سازد تا رفتار دموكراتيكتري را در پيش بگيرند.
احتمال دارد لولا شكست بخورد. با اين حال، ديپلماسي خصمانه وي، تا چندين دهه اميدواركنندهترين راهحل براي اصلاح روند جهانيشدن به نظر ميرسد. يك دليل محكم براي جديگرفتن لولا آن است كه دولت ايالاتمتحده براي منزويساختن او از متحدان بالقوه و سركوب انديشههاي وي پيش از گسترش يافتن، به حقههاي كثيف ديپلماسي خود متوسل شده است. مقابله ايالاتمتحده و برزيل يك نبرد كاملاً ناعادلانه است و سرمايهداران باهوش روي لولا شرط نميبندند، اما او در جهان تنها نيست و بيش از واشنگتن با معيارهاي روز جهان سازگاري دارد.
لولا براي رسيدن به هدف خود در ده ماه اول رياستجمهوري خويش به اقصا نقاط دنيا سفر كرد. او آفريقاي جنوبي و هند را قانع ساخت كه در يك دوره گفتوگوي سهجانبه درخصوص فناوري و موضوعات اجتماعي همچون گرسنگي با برزيل همراه شوند و در عين حال در سازمان تجارت جهاني يك قدرت مخالف متحد را تشكيل دهند. وزير اقتصاد هند، ياشوانت سينها (Yashwant Sinha) هدف اين ائتلاف را ارتقاي منافع اقتصادي و اجتماعي نيمكره جنوبي توصيف كرد. او همچنين گفت: “ما به اندازه كافي در مورد همكاري جنوب ـ جنوب فكر كردهايم و در اين مرحله ميخواهيم به آن جلوه عملي ببخشيم.” لولا در حال مذاكره با چين است تا آن كشور را نيز بهعنوان شريك بزرگ بعدي به گروه اضافه نمايد. چين و برزيل قبلاً يك توافقنامه تجاري را درخصوص تجارت محصولات كشاورزي، فناوري، ساخت و منابع طبيعي به امضا رساندهاند. در ماه اكتبر، دو كشور در يك همكاري دوجانبه يك ماهواره ديدهباني را به فضا پرتاب كردند.
در امريكاي جنوبي، لولا به كشورهاي پرو و كلمبيا سفر كرد و در آنجا خواستار ارتباط اقتصادي نزديكتر ميان كشورهاي عضو پيمان آند و رقباي جنوبي آنها در مركوسور Mercosur) يا بازار مشترك جنوب) تحت هدايت برزيل و آرژانتين شد. او پيشنهاد كرد كه در مذاكرات ميان دولت كلمبيا و چريكهاي شورشيFARC نقش ميانجي را ايفا نمايد. در ونزوئلا او به رئيسجمهور بحرانزده آن كشور، هوگو چاوز، يك ميليارد دلار خط اعتباري براي خريد كالاهاي ساخت برزيل اعطا نمود. در اواسط اكتبر، لولا به همراه رئيسجمهور آرژانتين، نستور كرچنر (Nestor Kirchner) “توافق بوئنوس آيرس” را تدوين كرد كه پيشنهاد شد جايگزين توافق منفور “واشنگتن” گردد؛ توافق اخير با وضع قواعد سخت اقتصادي، كشورهاي درحال توسعه را تحت فشار فراوان قرار داده است. آن دو اعلام نمودند كه آينده بايد براي كشورهاي فقير، امكان تعيين استراتژيهاي توسعه ملي توسط خود، تنظيم نيازهاي اجتماعي و ثبات اقتصادي را به همراه داشته باشد.
لولا همچنين در مجمع عمومي سازمان ملل متحد نيز حضور درخشاني داشت و يك برنامه آيندهنگرانه را براي ريشهكنساختن گرسنگي در جهان و اصلاح ساختار سازمان ملل متحد ارائه نمود. وي سپس عازم بازديد از پنج پايتخت در جنوب آفريقا شد و براي ماه دسامبر خود نيز سفر به خاورميانه و سپس به روسيه را پيشبيني كرد. تابستان گذشته، گذر وي به واشنگتن نيز افتاد و در آنجا با جورج بوش گفتوگو كرد. لولا بعدها عنوان كرد، “بوش آن آدمي نيست كه دوست دارم در كاخ سفيد ببينم، ولي به هرحال بايد با هم كنار بياييم.” آنچه لولا بهدنبال آن است تغيير روند جهانيشدن ميباشد كه فعلاً توسط امريكا هدايت ميشود. تعداد قابل توجهي از كشورهاي قدرتمند در حال توسعه در صورت اتحاد ميتوانند مانـع اجـراي مقـررات سرمـايـهگذاري خشني شوند كه شركتهاي چند مليتي و بانكـداران سعـي در تحميل آن به سازمان تجارت جهاني و منطقه آزاد تجاري امريكا (FTAA) Free Trade Area of the American)) دارند و قرار است در ماه جاري در ميامي مورد بحث قرار گيرد. نزديكي ميان كشورهاي نيروي سوم در عين حال ميتواند موجب افزايش حجم تجارت و سرمايهگذاري ميان اقتصادهاي درحال توسعه شود و بدينترتيب، وابستگي آنها را به كشورهاي ثروتمندتر كاهش دهد. بهطور خلاصه، لولا بهدنبال يك جهان متكثر است كه در آن قدرت بهجاي تمركز، در نقاط مختلف پراكنده شود و بلوكها و ائتلافهاي تجاري منطقهاي به نحو منصفانهتري در آن شريك شوند. اين انديشه براي واشنگتن بسيار خطرناك است. (البته بروكسل، پاريس، برلين و توكيو نيز از آن واهمه دارند.) اما بنا بهدلايل متعدد سياسي و اقتصادي، اين نگرش جديد ممكن است به نحو موثرتري نسبت به نظام كنوني سلسله مراتبي اقتصاد جهاني، تجارت جهاني را ارتقا بخشد.
اجلاس كانسون نقطهعطفي بود كه در آن انديشههاي لولا آشكارا با قدرت امريكا رو در رو شد. ديپلماتهاي همكار لولا توانستند ائتلافي از بيست و دو كشور در حال توسعه را سازماندهي نمايند كه در مذاكرات سازمان تجارت جهاني در كنار يكديگر قرار بگيرند و تسليم فشارهاي معمول وارده از سوي ايالاتمتحده، اروپا و ژاپن نگردند. مذاكرات اين اجلاس به شكست انجاميد و اين يك پيروزي بزرگ براي لولا بود كه نشان داد قدرت واقعي در اتحاد است. پس از شكست اين مذاكرات، نماينده تجاري ايالاتمتحده، رابرت زوليك (Robert Zoellick) اعلام نمود كه با كشورهاي علاقهمند بهصورت انفرادي مذاكرات تجاري خود را ادامه خواهد داد. وي به كشورهاي مخالف اهميت نميدهد. به تعبير هفتهنامه ليبرال “Folha de sao Paulo”، “گفتههاي انتقادآميز لولا اعلان جنگ آشكار عليه برزيل بود.” اين هفتهنامه درست ميگفت.ايالاتمتحده فوراً تهديدهاي اقتصادي و مقابله بهمثل عليه كشورهاي امريكاي لاتين را كه درمقابل آن كشور ايستادگي ميكردند آغاز نمود. زوليك و عوامل وي واردكردن فشار بر آنها را يك به يك در دستور كار قرار دادند. به جزاير فقرزده منطقه كارائيب گفته شد كه بايد موافقتنامههاي تجاري جديد خود با امريكا را به فراموشي بسپارند. آنها در برابر اين تهديد تسليم شدند. كشورهاي امريكاي مركزي تهديد به ازدستدادن امتيازات تجاري كوچكي شدند كه قبلاً در مورد محصولات توليدي خود دريافت كرده بودند. كاستاريكا، يكي از متحدان اصلي لولا، تحت فشار شديد قرار گرفت ـ خصوصيكردن بخشهاي انرژي و مخابرات يا رهاشدن به حال خود ـ و سر تسليم فرود آورد. پرو و كلمبيا نيز هر دو از عضويت در گروه لولا استعفا دادند. پاراگوئه و اروگوئه از وي فاصله گرفتند، اگرچه هر دو شركاي برزيل در مركوسور هستند. ظرف چند هفته، گروه 22 لولا به گروه 12 تقليل يافت. اين وضعيت همچون شكستي كامل به نظر ميرسيد، اما واقعيتي كه در پشت آن پنهان بود، پيچيدهتر از اين حرفها به نظر ميرسيد. فدريكو كوئلو (Federico Cuello)، اگرچه مجبور شد از سمت سفير جمهوري دومنيكن در سازمان تجارت جهاني استعفا دهد، ولي از ديدگاهها و هدف لولا تجليل كرد: “برزيل تجلي اميد كشورهايي چون جمهوري دومنيكن است و نشان ميدهد كه هنوز هم ميتوان در پشت ميز مذاكره با عزّت و اعتبار برخورد كرد… من ترديد دارم كه لولا با برخورداري از حمايت وسيع مردمي و كابينهاي متشكل از وزراي كاركشته، خود را ببازد و كنار برود.”
حملات زوليك ممكن است مذاكرات سازمان تجارت جهاني را به مسير اصلي خود بازنگرداند، اما هدف از طرح آنها نرمكردن مواضع لولا براي رويارويي مهم بعدي يعني مذاكرات آتي FTAA است. با اين حال، هنگاميكه به نظر ميرسيد لولا پيام امريكا را دريافت نكرده است، معاون زوليك، پيتر آلگهير (Peter Allgeier) اعلام نمود كه ايالاتمتحده مايل است مذاكرات FTAA را بدون حضور لولا دنبال كند. توافقنامه جديد اين سازمان، همه كشورهاي امريكاي شمالي و جنوبي را به استثناي برزيل دربرميگيرد. با اين حال، آرژانتين با قاطعيت در كنار لولا ايستاد و پيشنهاد تجاري پشت پرده امريكا را نپذيرفت. وزير خارجه آرژانتين، رافائل بيلسا (Rafael Bielsa) در اين خصوص توضيح داد: “اگر ايالاتمتحده اميد به آن داشته باشد كه كشورهاي ما را تسليم خود نمايد، به شدت سرخورده خواهد شد.”
هركس كه ديناميزم جهانيشدن را درك كند، آگاه است كه بخش اعظم تهديدهاي ايالاتمتحده توخالي است. برزيل و آرژانتين در كنار هم دوسوم بازدهي اقتصادي امريكاي جنوبي را تشكيل ميدهند. وجود برزيل، همانگونه كه يكي از وكلاي بلندپايه امريكا در زمينه امورتجاري عنوان نمود، تنها دليل گرايش شركتهاي چندمليتي امريكا به FTAA است. هدف آن است كه FTAA به پيماني شبيه نفتا (NAFTA) تبديل شود و قواعد سرمايهگذاري و سياستگذاري دولتي سختگيرانهاي را كه اكنون مكزيك گرفتار آن است بر يازدهمين اقتصاد بزرگ دنيا تحميل كند. ديگر كشورهاي امريكايي در مقايسه، كوچك و در عين حال حرفشنو هستند. همانگونه كه وقايع اخير نشان ميدهد، واشنگتن براي كنارزدن آنها حتي نياز به دادن امتيازات تجاري هم ندارد.
ويكي گاس (Vicki Gass) ـ از دفتر مطالعات امريكاي لاتين در واشنگتن ـ ميگويد: “اجلاس ميامي احتمالاً مشخص خواهد كرد كه آيا اصلاً چيزي باعنوان FTAA وجود دارد يا نه. من تصور نميكنم ايالاتمتحده واقعاً امتيازي بدهد و در عين حال بعيد است برزيل هم از موضع خود عقبنشيني نمايد. اين به نفع آنها نيست. آنها خود شاهد بودهاند كه در نفتا چه بلايي بر سر مكزيك آمد.”
تهديدها و اخطارهاي مقامات واشنگتن بيشتر به منزله پوششي براي شكستهاي امريكا تلقي ميگردد. چند روز پيش از اجلاس ميامي، ديپلماتهاي امريكا و برزيل تبادل نظر دوستانهاي با يكديگر داشتند و شايد ميخواستند از يك نمايش خصومت علني ديگر پيشگيري نمايند.
با اين حال، هر چند لولا در صحنه تجارت جهاني از قدرت واقعي برخوردار است و حتي ميتواند ريش غول بزرگ را بكشد، در خانه آسيبپذير است. او در رابطه با سياستهاي تجاري خود هم ازسوي جناح چپ مورد انتقاد است و هم از طرف جناح راست. اقتصاد برزيل باثبات است، اما به كندي رشد ميكند، به زحمت شغل جديد توليد مينمايد و نميتواند آنطور كه وعده داده شده سطح درآمد طبقه كارگر و تودههاي فقير جامعه را بالا ببرد. متحدان اصلي لولا عبارتند از وزراي كابينه كه به بخشهاي مهم صنعت تعلق دارند ـ توليد و كشاورزي ـ و در حال حاضر از رويارويي احتمالي دولت خود با غولهاي شمال به شدت نگران هستند. يك متخصص مالي برزيلي در اين خصوص ميگويد: “من واقعاً از كار آنها خوشم ميآيد، ولي دولت بيش از حد هيجانزده شد و دست خود را بهطور كامل رو كرد. آنها كار ايالاتمتحده را براي خروج از مشكل و انداختن تقصيرها به گردن برزيل آسان كردهاند.”
در جناح چپ طرفدار لولا، حزب كارگران براي يك نسل نقش رهبري را ايفا كرده ولي جنبش دهقانان بدون زمين بنا به دلايلي نگران است؛ آنها ميترسند كه حمايت لولا از گسترش تجارت و سرمايهگذاري، برخي اهداف اجتماعي همچون كاهش فقر و نابرابري شديد در برزيل را زير سايه ببرد. اگر لولا در رويارويي با واشنگتن عقبنشيني كند، ممكن است سرمايهداران خوشحال شوند. اما طرفداران اصلي وي نيز از خواب بيدار خواهند شد. ميزان محبوبيت رئيسجمهور هنوز بسيار بالاست اما رو به كاهش گذاشته است. در بين مردم، لولا به “بيل كلينتون” برزيل تشبيه ميشود كه مرتب در ميان طرفداران مردمي خود و سرمايهداران در حركت بود. بيشتر وقتها در دست ايالاتمتحده است و از آن جمله ميتوان به امتيازات تجاري مهمي اشاره كرد كه امريكا قادر است براي توليدكنندگان بزرگ محصولات كشاورزي برزيل همچون سويا، مركبات، شكر و گوشت گاو برقرار نمايد. از آنجا كه هيچكس انتظار ندارد دولت بوش تا پيش از انتخابات سال 2004 به توليدكنندگان داخلي محصولات كشاورزي لطمه بزند، نميتوان راهي را تصور نمود كه هم FTAA نجات پيدا كند و هم لولا تحقير نشود. يك صاحبنظر روابط بينالملل در سائوپائولو پيشبيني ميكند كه دو كشور متحد امريكاي لاتين ميتوانند درمقابل فشارهاي امريكا مقاومت كنند، اما در اين صورت، “برزيل و آرژانتين ـ درحالي كه دست يكديگر را گرفتهاند ـ غرق خواهند شد.”
نكته ديگر آن است كه حتي رهبران تجاري امريكاي لاتين هم سياست اهل معامله اين مرد را ميپسندند. به گفته موسسه بينالمللي نظرسنجي زاگوبي (Zagoby)، فقط 39 درصد سردمداران تجاري و دولتي قاره امريكاي لاتين بر اين باورند كه منافع FTAA بهطور يكسان به همه خواهد رسيد، درحاليكه اكثريت آنها عقيده دارند برنده بزرگ، ايالاتمتحده خواهد بود. دستاندركاران تجاري ممكن است از مقابله به مثل غولهاي بزرگ در هراس باشند، اما فقط 12 درصد آنها به بوش امتياز مثبت ميدهند (كه اين ميزان در مكزيك 8 درصد و در برزيل 2 درصد است). درمقابل، لولا محبوبترين رهبر سياسي امريكاي لاتين در نظر رهبران تجاري و دولتي است و فقط در مكزيك 78 درصد اين افراد از وي حمايت ميكنند. شايد “قمار دموكراتيك” وي آينده درخشانتري نسبت به آنچه سرمايهداران پيشبيني ميكنند درپي داشته باشد.
چرا چنين اتفاقي ميافتد؟ علت امر فراتر از ويژگيهاي فردي لولاست. رئيسجمهور برزيل خود را بهعنوان شخصيت مركزي در تغيير مسير سياست جهانيشدن معرفي كرده است ـ جنبش جهاني پرطرفداري كه در اجلاس 1999 سياتل متولد شد، بهطرز شگفتآوري موجب ظهور ارزشهاي نوين گرديد. حتي اگر لولا شكست بخورد، صحنه جهاني نسبت به دوره درخشان دهه 1990 تغيير يافته است. ساختارهاي موجود در پاسخ به اين تحولات حرف چنداني براي گفتن ندارند و روشهاي معمول نيز ديگر در كنترل نتايج، موفق نيست.
سياست خارجي مبتني بر تكروي جورج دبليو بوش ـ ناخواسته ـ موجب برانگيختهشدن حس وحدت منافع در مخالفان شد. خوزه جنوئينو(Jose Genoino)، رهبر حزبكارگران طرفدار لولا در اين خصوص توضيح ميدهد: “با پايان جنگ سرد و اتخاذ سياست جديد خارجي ازسوي ايالاتمتحده، جهان ماهيت تكقطبي پيدا كرده و منافع ايالاتمتحده در آن از اولويت برخوردار شده است. اين فشار موجب پيدايش نيروهاي متقابلي گرديده كه هدف آنها ايجاد يك جهان متكثر است.” به عبارت ديگر، بسياري از كشورها، چه غني و چه فقير در ايجاد موازنه سياسي درمقابل قدرت ايالاتمتحده ذينفع هستند. جنوئينو تأكيد ميكند كه رهبري برزيل، “بهدنبال ايجاد يك قطب سلطه نيست، بلكه بيشتر درصدد متحدكردن نيروهاي پراكنده و ايجاد بازيگران جديد در سطح قاره امريكا و در عرصه روابط جهاني است.”
مهمترين بازيگر جديد، چين است نه برزيل. به گفته گوين داير(Gwynne Dyer) ـ از صاحبنظران برجسته مسائل مربوط به جهانيشدن ـ ورود چين به سازمان تجارت جهاني در دو سال پيش، به پيدايش موازنه قدرت در عرصه اداره امور جهان و همچنين اقتصاد جهاني كمك كرده است. اقتصاد چين سهبرابر بزرگتر از اقتصاد برزيل است و در عين حال بهطرز انفجارآميزي در حال رشد ميباشد و در آينده تبديل به يك قدرت صنعتي جهاني خواهد شد كه حتي اقتصادهاي پيشرفته جهان را تهديد ميكند. چين ـ همانند برزيل، هند يا هر كشور ديگرـ بدون ترديد در وهله نخست بهدنبال منافع خود است، اما با ايجاد اتحاد با كشورهاي فقير، امتياز سياسي قابلتوجهي بهدست خواهد آورد. چين نيز همانند هند يا برزيل علاقهمند نيست كه روند توسعه خود را تابع قواعد و مقررات سازمان تجارت جهاني نمايد كه توسط شركتهاي چندمليتي امريكايي و اروپايي طراحي شدهاند. اما برخلاف برزيل و به قول داير، چين با اقتصادي بسيار بزرگ به ميدان مبارزه وارد ميشود كه همه را به هراس مياندازد.
يك دليل اساسيتر براي مقابله سياسي آن است كه اهداف جزمي جهانيشدن، به طرزي تأسفبار و مشهود، براي كشورهاي در حال توسعه رنگ باخته است. (البته همين اتفاق به نحوي نامحسوستر براي كشورهاي ثروتمند نيز افتاده است.) يك دهه پيش، هنگاميكه نيروهاي حامي جهانيشدن با شتاب به جلو حركت ميكردند، استراتژيستهاي وابسته به شركتهاي چندمليتي بزرگ با جاهطلبي تمام از “ظهور بازارهاي بزرگ” سخن ميگفتند، كه عبارت بودند از پنج كشور با بيشترين ظرفيت سرمايهگذاري و رشد. دولت كلينتون يك سياست نيمهخام براي جلب نظر اين پنج كشور را در پيش گرفت: چين، هند، مكزيك، برزيل و اندونزي.
سه كشور از اين پنج كشور تاكنون در زير فشار جهانيشدن خرد شدهاند. در سال 1995، هنگاميكه ارزش پزو سقوط كرد و معجزه “ساليناس”، كلاهبرداري از آب درآمد، مكزيك از فهرست اين كشورها خارج شد. با بروز بحرانهاي سال 1997، اميدهاي اندونزي هم بر باد رفت. برزيل نيز بدون آنكه خود تقصيري داشته باشد، سال بعد در نتيجه وحشت بازارهاي مالي كه در تمام جهان گسترش يافت و در مسير خود به پولها و اقتصادهاي مختلف جهان ضربه زد، دچار افت گرديد. در هر يك از اين موارد، واشنگتن و والاستريت، دوستان سرمايهدار خود ايالاتمتحده در آن كشورها را به خاطر سوءمديريت منابع مالي، مقصر قلمداد كردند. اما پس از آنكه خود ايالاتمتحده نيز با همين بينظميها روبهرو گرديد ـ و به رسواييهايي نظير تقلب در حساب شركتها و افزايش قروض خارجي مبتلا شد ـ ديگر كسي به اين استدلالها توجه نميكرد.
براي كشورهاي در حال توسعه، تجربه فراز و فرودهاي اقتصادي، درس مهمي را به همراه داشت، براي اداره امور يا دريافت مشورتهاي صحيح اقتصادي نميتوان به قدرت مركزي اعتماد كرد. آرژانتين وفادارانهتر از هر كشور ديگري در امريكاي لاتين، قواعد سختگيرانه مقامات اقتصادي واشنگتن و صندوق بينالمللي پول را به اجرا گذاشت. اما سياستهاي آن كشور هم در سال 2001 شكست خورد و با غرقشدن كشور در يك ركود ويرانكننده، اعتماد به سياستهاي خشك امريكا را از ميان برد. كشورهاي كوچك و بزرگ امروزه در راه فرار از “قفس طلايي” ـ به تعبير متفكر برجسته، توماس فريدمن (Thomas Friedman) ـ با يكديگر متحد گشتهاند. ظرافت در آنجاست كه اين كار بدون آزردن تنها ابرقدرت جهان يا از دستدادن حق ورود به بازار مصرف عظيم آن صورت پذيرد.
آرمانهاي بلندپروازانه لولا نمايانگر موانع بزرگي است. متحدساختن كشورهاي امريكاي جنوبي بهمعناي عام آن ـ و نه به معناي خاص ايجاد يك فدراسيون كامل ـ رويايي بسيار ديرينه است كه 200 سال پيش، سيمون بوليوار قهرمان آن بود. اما تلاش براي تحقق اين رويا تاكنون به مستعمرههاي سابق اسپانيا در شمال امريكاي لاتين محدود بوده و برزيل پرتغالي زبان را شامل نميشده است. با توجه به سابقه درگيريهاي اين قاره، نخستين گام براي تحقق اتحاد ميتواند تلاشي ساده براي همكاري تجاري و فعاليتهاي مشترك عمومي باشد. “ايالاتمتحده امريكاي جنوبي” همچنان يك روياي دستنيافتني است.
ائتلاف جهاني لولا، بهظاهر آغاز خوبي داشته و اگر چين به آن ملحق شود، قدرت تأثيرگذاري پيدا خواهد كرد. البته تجربههاي قبلي در اين زمينه موفقيتآميز نبوده است. جنبش عدمتعهد توسط كشورهايي بهوجود آمد كه اعلام كردند.: “نه در اردوي شوروي هستند و نه در اردوي ايالاتمتحده”. برزيل هرگز به اين جنبش نپيوست اگرچه نمايندگاني را به جلسات آن ميفرستاد. بيشتر كشورها از عضويت در “جنبش عدم تعهد” صرفاً براي ابزار چانهزني با ابرقدرتهاي رقيب بهره ميجستند. برخي از آنها با زيركي در اين راه برنده شدند و توانستند از هر دو طرف امتياز و امكانات نظامي دريافت كنند. همان فشارها براي عقد توافقهاي جداگانه با ابرقدرتها اكنون نيز ائتلاف جديد را به چالش ميكشد.
در هر صورت، قدرت مركزي، كنترل كامل اوضاع را در دست ندارد. هندوستان در تلاش است تا منطقه تجاري آسياي جنوب شرقي را سازماندهي كند. چين و ژاپن نيز ادعاهاي مشابهي را مطرح كردهاند. رهبران امريكايي و اروپايي مخالف اقدامات آزادانه لولا و ديگران براي ايجاد ائتلاف هستند، زيرا تصور ميكنند كه تلاش آنها نظام تجاري واحد جهاني را بالكانيزه نموده، آن را به چندين حوزه انحصارگراي مختلف تقسيم خواهد نمود. اما اين ادعا عميقاً مزورانه است، چون واشنگتن و بروكسل خود مشغول انعقاد دهها توافقتنامه تجاري جانبي با كشورهاي مناطق كوچكتر ميباشند.
مشكل اساسي آن است كه اتحاد اقتصادي جهاني نميتواند تحت ظاهر دموكراتيك سازمان تجارت جهاني كه هدف آن خدمت به سرمايهگذاران و شركتهاي چند مليتي است و به آرمان فرهنگهاي ملي، برابري اقتصادي و يا ارزشهاي انساني توجه ندارد، به ثبات برسد. وقايع نشان ميدهد كه سازمان تجارت جهاني نميتواند فرمانهاي خود را به مرحله اجرا درآورد و در عين حال قادر به اصلاح خود نيز نميباشد. درحقيقت جهان امروز بين حكومت جهاني و دولتهاي ملي گرفتار شده است. بهترين نشانه اين وضعيت، اختلافات اخير كشورها بر سر مسئله فولاد است: ايالاتمتحده از يكسو درگير خواستههاي توليدكنندگان ملي اين محصول است كه خواهان وضع تعرفه ميباشند و ازسوي ديگر تحت فشار سازمان تجارت جهاني قرار دارد كه با فشارهاي وارده ازسوي توليدكنندگان اروپايي فولاد، وضع چنين تعرفههايي را غيرقانوني اعلام نموده است. بيشتر كشورها به تنهايي براي دفاع از منافع خود ضعيف هستند، اما پيوستن به نظام جهاني هم باعث ميشود آنها تحت سلطه چند قدرت پراشتهاي استعمارگر قرار بگيرند.
اگر كشورها ضرورت تشكيل سازمانهاي واسطه همچون بلوكهاي تجاري منطقهاي را بپذيرند كه قادر به تدوين استراتژيهاي توسعه خانگي بوده و ميتوانند اهداف اقتصادي را با ضرورتهاي اجتماعي هماهنگ سازند، آينده جهانيشدن ميتواند با برقراري عدالت بيشتري همراه باشد. با اين روش، دولتها به فرايند تصميمگيري به هم نزديكتر خواهند شد و در عين حال، شهروندان آنها با ديدگاههاي متفاوت خود درخصوص آينده از اين امكان برخوردار خواهند بود. شايد سازمان تجارت جهاني همچنان به حيات خود ادامه دهد، اما ركود آن مانع امكان پيشرفت نخواهد شد.
عرصههاي فعاليت منطقهاي، آزمايشگاه مناسبتري براي پيشبرد اصلاحات جهاني در زمينههايي چون حقوق كارگري، ارزشهاي زيستمحيطي و خود مختاري دموكراتيك ميباشد. جنبش عدالت جهاني بايد استراتژي خود را مورد بازنگري قرار دهد اما در عرصههاي منطقهاي قادر به كسب دستاوردهاي محسوستري در مقايسه با پيروزيهاي منفي همچون ممانعت از موفقيت مذاكرات در سازمان تجارت جهاني خواهد بود.
اگر دولت امريكا تا اين اندازه به شركتهاي چندمليتي وابسته نبود، ديپلماتهاي آن كشور ميتوانستند ديدگاههاي ابتكاري لولا را به مثابه يك راه جديد براي گشايش FTAA تلقي كنند؛ يعني فرصتي براي تدوين شرايط مشترك درراستاي پيشبرد همزمان اهداف اجتماعي و توسعه اقتصادي. در وضع موجود، واشنگتن از قدرت خود بهصورت يكجانبه براي بياعتباركردن و تخريب چهره اين رهبر آيندهنگر استفاده مينمايد. امريكاييها بايد از خود بپرسند: آيا اين واقعاً در جهت منافع ملي بلندمدت ماست؟