برخی از رویدادها در جنبش کارگری وجود دارند که یک نقطه عطف را نشان میدهند و از اهمیت برجسته برخوردارند. نقطه عطف بودن این رویدادها در جنبش کارگری نباید به این معنا فهمیده شود که آنها میتوانند تعادل قوا را تغییر دهند؛ بلکه گاهی اوقات نشانه این نکتهاند که در همان توازن قوای موجود، پیشروی حرکت میتواند گام اولیه در راستای تغییر توازن قوا به شمار رود. این لحظه از نبرد کار و زحمت با سرمایه، الزاما به معنای پیروزی جنبش کارگری نباید تلقی شود و بنا به همین دلیل گاهی اوقات پلیس سیاسی دشمن این لحظه را بهتر در مییابد و با تمام قوا تلاش میکند از پیشروی جنبش کارگری جلوگیری به عمل آورده و تعادل قوا را در همان وضع قبلی نگه دارد. نمونههای مشخص این وضعیت در جنبش کارگری ایران را میتوان در حرکت کارگران ذوب آهن در سال 63، حرکت کارکران کفش ملی در سال 66 و حرکت سراسری نفتگران در سال 75 مشاهده کرد. همه حرکتهای یاد شده مصاف و صفآرایی مهمی را بین جنبش کارگری و رژیم اسلامی نشان میدادند. هر یک از این حرکتها از دهها اعتصاب و اعتراض کارگری در بخشهای حاشیهای، از اهمیت بیشتری در موقعیت سیاسی آن لحظه برخوردار بودند. اما اهمیت این حرکتها در چه چیز نهفته بود؟ اهمیت این حرکتها در این نکته نهفته بود که کارگران یک رشته اقتصادی استراتژیک در یک لحظه سیاسی مشخص دست به حرکت زده و جدا از این که خود بدان آگاه بوده یا نه، به طور مستقیم با رژیم به چالش میپرداخت. این بخشهای استراتژیک البته در این یا آن کشور متناسب با ساختار آن جامعه با هم فرق دارند. حرکت کارگران شرکت اتوبوسرانی را به این معنا باید یک نقطه عطف به شمار آورد. این حرکت به خاطر اختلالی که در ساختار و شبکه ارتباطی پایتخت میتواند ایجاد کند و به خاطر این که اولین تشکل تودهای کارگری را پیریزی میکند باید یک نقطه عطف در حرکتهای کارگری 27 سال گذشته به شمار آورد. از این رو باید جوانب مختلف این حرکت مورد بررسی قرار گیرد و با حوصله و دور از برخورد احساسی به آن مورد نقد قرار گیرد. من به خاطر فقدان مدارک لازم در این باره نمیتوانم اظهار نظر قطعی کنم ولی نگرانی و دغدغه فراوان انسان را وا میدارد که سئوالهایی را در پیوند با این حرکت مطرح کند.
شکلگیری سندیکای شرکت واحد رعدی در آسمان بی ابر نبود بلکه باید آن را محصول تلاش و فعالیت مرحله معینی از تکاپو و حرکت جنبش کارگری به شمار آورد. شرایط فلاکتباری که کل کارگران و زحمتکشان کشورمان در آن به سر میبرند به یک معنا شرایط مساعد برای پیریزی و بنای تشکلهای کارگری را فراهم آورده است. شکلگیری تشکلهای سازمانده نظیر کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی، هیات موسسان سندیکاها، اتحاد کمیتههای کارگری، اتحاد بیکاران…دقیقا پاسخی بودند به این مبرمترین نیاز کارگران در شرایط. کنونی. شکلگیری این نهادها در متن فعالیت و تکاپو درونی خود جنبش کارگری و شرایط مساعد سیاسی بعداز 2 خرداد 76، در نتیجه برانگیختگی مردم از یک سو و شکاف درون بالاییها از سوی دیکر فضای مناسبی را به وجود آورده بود که این نهادها ثمره و میوه آن به شمار میآیند. در همین راستا شکلگیری سندیکای شرکت واحد اما یک فراز بالاتر از سازمانیابی را نشان میداد. آنها پیشگام مبارزه برای برپایی تشکل در شرایط سخت فاشیستی بودند آنا علیرغم غیرقانونی بودن سندیکا توانستند به طور سنجیده آجر به آجر آن را پیریزی نمایند؛ آنها در شرایط دشمنی آشکار خانه کارگر و شوراهای اسلامی و در جلوی شاخکهای پلیسی رژیم به معنای واقعی کلمه تشکل مستقل به پا کنند. آنها با برگزاری مجمع عمومی، با تدوین اساسنامه، با دائر کردن کلاس آموزش سندیکایی، با صدور کارت عضویت،… به معنای واقعی سندیکای تودهای بنا کردند. واقعی بودن سندیکا از همان لحظهی تولد، خشم و واکنش دشمنانه نهادهای کارگری رژیم را برانگیخت و از همان ابتدا اقدامها و تدابیری برای نابودی این تشکل توسط ایادی رژیم اتخاذ شده بودهاند. حمله به رهبران سندیکا در اتحادیه خبازان، بریدن زبان اسانلو، دستگیری برخی از اعضای هیات مدیره سندیکا، از جمله اقدامهای رژیم و نهادهای کارگری آن علیه سندیکا بوده است. در این مقاله من به فرازهای مهم میارزه کارگران شرکت واحد با رژیم اسلامی اشاره میکنم، سپس درونمایه سیاست رژیم را مورد بررسی قرار میدهم. آنگاه به مدل سندیکای شرکت واحد میپردازم و در انتها به تاکتیک مقابله با سیاست رژیم اشاره میکنم. پس بگذارید به فرازهای مهم حرکت کارگران شرکت واحد نگاهی بیافکنیم. این فرازها به طور دقیق و از نظر زمانی توسط سرويس كارگران نشریه نامه تنظیم شده و به خوبی به حوادث مهم اشاره میکند.
روزشمار اعتصاب
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
*“كارگران سنديكاليست شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه با اعلام اعتصاب براي آزادي “منصور اُسانلو”، رييس هيأت مديرهي سنديكاي كارگران شركت واحد و احياي پيمان دستهجمعي شركت واحد به ميداني رفتند كه در پايان روز، حاصل كار تنها بازداشت پانصد تا هفتصد نفر از كارگران بود و تعويق دوبارهي مطالبات كارگران. شنبه، 8 بهمن 1384 چنين پايان يافت.
يك يلداي بلند براي سنديكا:
*سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه، از ابتداي تشكيل با دشواريهاي بسياري روبهرو شد. فشار به رهبران سنديكا، حمله به دفتر سنديكا و شيشهشكستن و زبانبريدن و گونهدريدن، بازداشت اعضاي هيأت مديرهي سنديكا و برخوردهاي خشن با اعتصابهاي آرام سنديكايي تا آنجا پيش رفت كه صبح طولانيترين شب سال، منصور اسانلو، ابراهیم مددی، منصور حیاتغیبی، عباس نژندکودکی، رضا ترازی، علی زادحسین و غلامرضا میرزایی كه همگي از اعضاي هيأت مديرهي سنديكا بودند بازداشت شدند. مأموران ضمن بازرسی منازل، اسناد سندیکایی و کامپیوترهای شخصی بازداشتشدگان را با خود بردند. این بازداشتها با حکمی به امضای قاضی محدث انجام گرفت. آنچه در حکم بازداشت رهبران سندیکایی آمده بود اقدام به تشکیل سندیکای غیرقانونی و تلاش برای برهم زدن نظم عمومی از طریق اعتصاب بوده است.
*اسانلو همانروز به زندان اوين منتقل شد و ديگران در بازداشتگاه وزارت اطلاعات ماندند. “سعيد ترابيان” يكي از اعضاي هيات مديرهي سنديكا، روز شنبه 3 دي اعلام كرد: “در اعتراض به این دستگیریها، رانندگان اتوبوسها قصد دارند از ساعت 5 صبح یکشنبه دست از کار بکشند و جلوی مناطق شرکت واحد تجمع کنند”. بنابر اطلاعيهاي كه از سوي جمعي از كاركنان مناطق دهگانهي شركت واحد اتوبوسراني تهران و اتوبوس برقي صادر شد، كليهي كاركنان شركت واحد اتوبوسراني تهران اعم از رانندگان، كارمندان اداري و كارگران تعميرات، با درخواست آزادي بدون قيد و شرط هشتنفر از نمايندگان بازداشتشدهي سنديكاي اتوبوسراني، از روز يكشنبه دهم ديماه تا آزادي نمايندههاي سنديكا، اعلام اعتصاب نامحدود كرده و از بهحركت درآوردن اتوبوسهاي شركت واحد و اتوبوسهاي برقي تهران خودداري كردند.
*يكشنبه گرچه خبر آزادي همهي بازداشتشدگان بهغير از اسانلو منتشر شد اما بر اساس اعلام قبلي، جمعي از رانندگان اتوبوس در تهران دست به اعتصاب زدند. خبرگزاري مهر در همين روز از ترافيك سنگين در شهر تهران، بهخصوص نيمهي جنوبي شهر خبر داد و از جابهجايي مسافران توسط اتوموبيلهاي شخصي و حتي ماشينهاي پليس. مناطق 1 و 4 و 6 اتوبوسراني، شامل ميادين تجريش و حسنآباد، و خيابان وليعصر از تقاطع انقلاب بهسمت جنوب و غرب تهران، آرياشهر و جنتآباد، مراكزي بودند كه اعتصاب در آنها نمود بيشتري داشت. بازداشتشدگان با وجود اينكه حكم آزادي آنها صادر شده بود تا روز چهارشنبه، 7 دي در زندان ماندند و با ادامهي اعتصاب رانندگان، از زندان آزاد شدند و اعتصاب موقتاً پايان يافت. منصور اسانلو تنها سنديكاليستي بود كه همچنان در زندان باقي ماند.
*با آغاز اعتصاب رانندگان در يكشنبه 4 ديماه؛ فعالان اجتماعي و سياسي حمايت خود را از خواستههاي رانندگان سنديكاليست اعلام كردند. دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف نشريهاي را با عنوان “پايتخت بدون اتوبوس” بين دانشجويان پخش كردند، دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي، پوسترهايي در حمايت از سنديكا بر در و ديوار دانشگاه چسباندند و دانشجويان دانشگاه اميركبير نيز برگههايي كه حاوي خبرهاي اعتصاب بود بين دانشجويان پخش كردند. انجمن اسلامي دانشگاه صنعتي سهند تبريز و جمعي از دانشجويان دانشكدهي علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي نيز بيانيههايي در حمايت از اعتصاب صادر كردند.
*در ميان تشكلها نيز هيأتهاي مؤسسان سنديكاهاي كارگري، كانون نويسندگان ايران، حزب ملت ايران، سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي و كانون وبلاگنويسان ايران، با انتشار بيانيههاي حمايتآميز اعتراض خود را به بازداشت رهبران سنديكا اعلام كردند. كانون نويسندگان در بيانيهي خود نوشته بود: “كانون نويسندگان ايران به حكم شرافت و آزادی انديشه و بيان و به پاس مسؤوليت قلم در برابر حقوق فردی و اجتماعی ، پيش از اين نيز آزار اعضای سنديكا را محكوم و با آنان همدردی كرده بود. اكنون بار ديگر شاهد همان برخوردهای ضدانسانی با ستمديدگان هستيم. اينگونه رفتارهای ضدآزادی و سركوبهای حسابشده و حذفی عليه حق تشكل و آزادی بيان در كشور ما، با هيچيك از موازين انسانی سازگاری ندارد، ما را نيز همانند ديگر تشكلهای آزاد و مستقل بهشدت نگران كرده است.” و سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي نيز لبهي تند انتقادش را بهسوي كساني نشانهرفته بود كه به نوشتهي اين بيانيه مدعي دموكراسي و حقوقبشر هستند ولي در مقابل بازداشت سنديكاليستها سكوت كردهاند.
*درحاليكه كنگرهي اتحاديههاي كارگري بريتانيا و كنگرهي كار كانادا از آنسوي مرزها اعلام كردند كه در كنار كارگران اعتصابي شركت واحد ايستادهاند، در داخل كشور نيز بيانيهاي با 333 امضا صادر شد كه در آن آزادي تشكليابي كارگران و احياي حقوق كارگران خواسته شده بود. در اين بيانيه تأكيد شده بود: “ما خواستار اداي به تکليف و عمل به شعارهای دولتي هستيم که مدعی رفع محروميت و تبعيض و اجرای عدالت و ستيز با ظلم است و توجه و برآوردن خواستهها و مطالبات رانندگان اتوبوسرانی تهران را محک مناسبي برای صدق و کذب اين ادعاها ميدانيم.”
*در روز 11 ديماه كارگران سنديكايي در ديداري با “محمدباقر قاليباف” خواستار آزادي منصور اسانلو، بركناري نوريان مدير عامل شركت واحد و احياي پيمان دستهجمعي شدند. قاليباف نيز قولداد همهي تلاشش را براي اجراييشدن خواستهاي كارگران انجام دهد.
*گرچه نوريان بركنار شد اما منصور اسانلو، رييس هيأت مديرهي سنديكاي كارگران شركت واحد همچنان در زندان ماند و قدمي هم براي احياي پيمانهاي دستهجمعي برداشته نشد. بههمين دليل بود كه چهارم بهمنماه سنديكا با صدور بيانيهاي اعلام كرد سنديكاليستهاي شركت واحد بار ديگر از روز شنبه 8 بهمن دست از كار خواهند كشيد و تا زماني كه منصور اسانلو آزاد شود، سنديكاي كارگري بهرسميت شناخته شود و انعقاد پيمان دستهجمعي ششم اجرايي شود ديگر پشت فرمان اتوبوسهايشان نمينشينند.
*در پي صدور اين بيانيه روز پنجشنبه 6 بهمن، چندنفر از اعضاي هيأت مديرهي سنديكا تلفني به دادگاه انقلاب احضار و پس از 14 ساعت بازجويي، همگي ساعت 23 شب به زندان اوين منتقل شدند. ابراهيم مددي، سعيد ترابيان، منصور حياتغيبي، سيد داوود رضوي، رضا ترازي، عباس نژندكودكي و علي زادحسين افرادي بودند كه براي جلوگيري از انجام اعتصاب 8 بهمن بازداشت شدند. جمعه صبح، پنج نفر ديگر از اعضاي سنديكا ناصر غلامي دبير سنديكا، غلام خوشمرام، احمد مرادوند، محمود هژبری و خانی نيز بازداشت شدند. تاريكي جمعه شب 7 بهمن، همزمان شد با هجوم مأموران به خانهي كارگران سنديكايي و بازداشت همسران ترابيان، حياتغيبي، رضوي و يعقوب سليمي.
8 بهمن در تاريخ ثبت شد:
*صبح 8 بهمن خيابانهاي تهران آبستن حوادثي بود كه فصل نويني را در جنبش سنديكايي ايران گشود. از دقايق آغازين اعتصاب رانندگان شركت واحد، نيروهاي امنيتي و انتظامي به رانندگان اعتصابي حمله كردند و در صورت مشاهدهي كوچكترين مقاومتي سنديكاليستها را بازداشت كردند. از هزاروپانصد كارگر اعتصابي بيش از پانصد نفر بازداشت شدند. عوامل حكومتي با اتوبوسهايي كه از انبارهاي نهادها بيرون آورده بودند، تلاش ميكردند با جابهجايي مردم از گسترش اخبار اعتصاب جلوگيري كنند. 14 نفر از دانشجوياني كه براي اعلام همبستگي با كارگران به يكي از مناطق رفته بودند نيز بازداشت شدند، در ميان اين افراد سعيد حبيبي عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت، مجيد اشرفنژاد دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه رجايي و عابد توانچه عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اميركبير حضور داشتند. پس از سركوب اعتصاب، سنديكا در بيانيهاي اعلام كرد: “امروز شنبه هشتم بهمنماه اعتصاب ما رانندگان و کارکنان شرکت واحد برای آزادی دوستان دربند و برای گرفتن خواستههای اولیهمان باز هم با باتوم و دستگیری صدها نفر دیگر از جمله افراد خانوادههای تعدادی از ما پاسخ گرفت. برخی از رانندگان زحمتکش را به زور کتک مجبور بهکار کردند و اتوبوسهای بسیاری را هم با رانندگان دیگری بهکار انداختند … ما برای گرفتن حق و حقوقمان از پای نمینشینیم و از شما مردم شریف و آزادهي تهران و همهي ایران و سازمانهای کارگری بینالمللی انتظار داریم که از ما حمایت کنید. در تمام این مدت ما به حمایت و همبستگی شما تکیه داشتهایم و اکنون که چنین بیرحمانه به ما هجوم آوردهاند فقط با حمایت قویتر و گستردهتر شما میتوانیم حقوقمان را بگیریم.”
*11 بهمن، سنديكا با صدور بيانيهي ديگري بهشدت به قاليباف شهردار تهران، تاخت و اعلام كرد كه او برخلاف وعدههايش در ديدار با كارگران سنديكايي، نهتنها قدمي در جهت منافع كارگران برنداشته است بلكه با تأييد رفتار نيروهاي امنيتي عملا خلفوعده كرده.
*چهارشنبه 12 بهمن خانواده بازداشتشدگان سنديكايي مقابل دادگاه انقلاب رفتند تا خواهان آزادي كسانشان شوند ولي هيچ پاسخي به ايشان داده نشد. در روزهاي پس از اعتصاب، يعقوب سليمي از اعضاي هيأت مديرهي سنديكا كه همسرش بازداشت شده بود، خودش را معرفي كرد تا همسرش از زندان آزاد شود. همچنين حسن محمدي در منزل مادر بيمارش و ابراهيم گوهري مسؤول هيأت حل اختلاف هنگام مذاكره براي بهكار برگرداندن كارگران آزادشدهي اخراجي بر سر كار، بازداشت شدند. غلامرضا ميرزايي مسؤول كميسيون روابط عمومي سنديكا اعلام كرد كارگراني كه آزاد شدهاند در واقع اخراج شده محسوب ميشوند و كارفرما از پذيرفتن آنها بر سر كار خودداري ميكند.
*گرچه دانشجويان زنداني پس از 24 ساعت آزاد شدند اما امروز كارگران سنديكايي شكايتي را به سازمان جهاني كار تسليم كردهاند و همسران كارگران بازداشتي در نامهاي براي عفو بينالملل خواهان آزادي همسرانشان شدند.
*پس از بازداشت سراسري كارگران سنديكايي و برخورد قهرآميز با اعتصاب كارگران انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای شیراز و علوم پزشکی، خواجه نصير تهران، چمران اهواز، علامه طباطبايي، پليتكنيك، صنعتي شريف، رجايي، دانشگاه صنعتي سهند تبريز، دانشگاه تربيت معلم آذربايجان، دانشگاه پيام نور تبريز، كانون وحدت اسلامي دانشجويان دانشگاه آزاد تبريز، تشكل آرمان دانشجويي دانشگاه آزاد تبريز و دانشكدههاي علوم اجتماعي و هنر دانشگاه تهران، بيانيههايي در حمايت از كارگران زنداني صادر كردند.
*دفتر تحكيم وحدت نيز در بيانيهاي نوشت: “با مهرورزي، کارگران و دانشجويان را بازداشت ميکنند و شبهنگام به خانههايشان حمله ميکنند و با ايجاد رعب و وحشت در خانوادهي آنها، همسرانشان را نيز بازداشت ميکنند. بهراستي، داشتن سنديکا و اعتراض به مشکلات معيشتي، آنهم از راههاي مسالمتآميز، بهقدري خطرناک است که چندصد تن از کارگران در يکروز روانهي زندان اوين شوند و براي بازگشت بهکار مجبور به توبهنامه نويسي ؟!
*دفتر تحکيم وحدت، ضمن اعلام حمايت از مطالبات جامعهي کارگري و تأکيد بر حق داشتن سنديکاها و تشکلهاي صنفي و کارگري، خواستار آزادي بي قيد و شرط کارگران شرکت واحد است و از دولت ميخواهد تا سفيران حقوقبشر خود را قبل از کشورهاي غربي، روانهي زندانهاي اوين و رجاييشهر کرج نمايد.”
*سازمان عفو بينالملل و كميتهي بينالمللي كارگري نيز با ارسال نامههايي به رهبران ايران خواستار آزادي كارگران زنداني شدند. نهضت آزادي ايران، اتحاد دموكراسيخواهان ايران، جبههي مشاركت ايران اسلامي و هيأتهاي مؤسسان سنديكاهاي كارگري هم با صدور بيانيههايي به سركوب كارگران اعتراض كردند. كانون نويسندگان ايران در بيانيهي آخرش بر عليه سانسور، سركوب كارگران را در كنار سركوب دانشجويان از مصاديق تحديد آزاديهاي فردي و اجتماعي دانست و دوازده انجمن عضو خانهي كارگر و دو شوراي اسلامي كار در شرايطي از سنديكا حمايت كردند كه عليرضا محجوب، دبير اين تشكل در مصاحبهاي گفته بود كساني كه نام سنديكا را ميخواهند بايد از ايران بروند.
*نيروهاي راديكال جهاني و رهبران كارگري با كارگران ايران اعلام همبستگي كردند كه در ميان آنها افرادي از ونزوئلا، پاكستان، ايتاليا، بلژيك، بريتانيا، دانمارك، آلمان، يونان، مكزيك، اسلواكي، اسپانيا، سوئد، آمريكا و اتريش ديده ميشدند.
نامهاي با 700 امضا در داخل كشور منتشرشده و دو نامه از سوي روشنفكران ايراني خارج از كشور در حمايت از سنديكا نوشته شده است و در نهايت روز چهارشنبه 15 فوريهي 2006 مصادف با 26 بهمنماه از سوي کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای آزاد کارگری و فدراسيون اتحاديههای جهانی بهعنوان روز جهاني دفاع از كارگران ايران نامگذاري شد و كارگران جهان براي بهرسميت شناختن حق تشکل مستقل کارگران در ايران، آزادکردن منصور اسانلو و کليهي کارگران دستگيرشدهي سنديکای شرکت واحد، پذيرش حق داشتن سنديکا از طرف مديريت شرکت واحد، بهرسميت شناختن حق قرارداد دستهجمعی و پرداخت دستمزدهای عقبافتادهي کليهي کارگران و اعضاي سنديکا، به خيابانها ميآيند.”(1)
این فرازها همهی زوایای چالش کارگران با رژیم را منعکس نمیکنند اما برای ارائه یک تصویر کلی از ماجرا کافی به نظر میرسد.
سیاست رژیم برای مقابله با سندیکا شرکت واحد
از زمان تشکیل سندیکای شرکت واحد چنانکه مشاهده کردهایم تدابیر و اقدامات پیگیر و دنبالهداری از سوی رژیم برای درهم شکستن این نهاد اتخاذ شده است. رویارویی رژیم با سندیکا اما آهنگ، ابعاد و یا شکلهای ثابتی نداشته است. این رویاروی گاه با حملههای وحشیانه علیه اعضای سندیکا توام بوده، گاهی با مذاکره با آن و گاه با سردواندن و وعدههای توخالی تعقیب میشده است. همه این تاکتیکها اما نبرد نهایی را تدارک میدیدند و روز رویارویی مستقیم را نزدیک میکردند. در 8 بهمن این رویارویی قطعی میشود و رژیم در روز اعتصاب با دستگری بیش از 1000 کارگر و با یورش به خانههای برخی از کارگران و با تعرض به زنان و کودکان آنها به قلع و قمع کارگران میپردازد. ابعاد وسیع یورش نشان میداد که این سندیکا خاری در گلوی رژیم بوده است و رژیم تلاش کرده با تدبیرها و ابزارهای لازم این تشکل مستقل کارگری را درهم شکند. بدترین تحلیل از سیاست رژیم اسلامی این است که این اقدامات را ناشی از تصادف و حتی نتیجه تقلاها و کوششهای خانه کارگر بداند. این سیاست در سطح بالای نظام “مدیریت” شده و با آگاهی و نقشه معینی علیه سندیکا به کار بسته شده است. من از نهادها و سیاستهای پنهان رژیم اطلاعی ندارم؛ اما با قاطعیت میتوان گفت که در مرحله معینی از شکلگیری و فعالیت این تشکل”ستاد مقابله با سندیکای شرکت واحد” در بالاترین سطوح رهبری نظام تشکیل شده است. در اتخاذ سیاست بر علیه سندیکا، آنها با اعطای امتیاز به کارگران، عقب نشینی در برابر آنان و توافق با کارگران مخالفت میورزند و پیرامون “سیاست بالا بردن هزینه تشکیل سندیکا” علیه کارگران به توافق میرسند. برای اجرای این سیاست به قول ذوالقدر یعنی شمشیر آقای خامنهای “تدابیر چند لایه و پیچیده” در نظر گرفته میشود. از روی اقدامات رژیم اما میتوان برخی از لایههای آن را تشخیص داد و صورتبندی کرد. مهمترین این لایهها عبارتند از:
الف- حمله به رهبران و سازماندهندگان سندیکا: یورش وحشیانه لباس شخصیهای رژیم تحت حمایت نیروهای انتظامی به اسانلو و بریدن زبان او و حمله به کارگرانی که قصد داشتند در سالن سندیکای خبازان جلسه تشکیل دهند، یکی از محورها و لایههای این سیاست بوده است که کاملا با نقشه و حسابشده اجرا میشود.
ب- خرید زمان: اعزام قالیباف و مذاکره با کارگران اساسا با این هدف صورت گرفت که کارگران را از اعتصاب بر حذر داشته تا فرصت کافی برای مقابله با کارگران و تدارک کافی علیه آنان فراهم شده باشد.
ج- سازماندهی اعتصابشکنان: در فاصله میان مذاکره قالیباف با کارگران تا آغار اعتصاب کارگران، رژیم توانست رانندگان بسیجی را به عنوان اعتصاب شکن وارد صحنه کند و از بازتاب گستره خبر اعتصاب در سطح شهر جلوگیری به عمل آید.
د- تعرض و ایجاد رعب و وحشت در خانوادههای کارگری: لایه دیگر این سیاست تعرض به خانواده یعنی به زنان و کودکان کارگران بوده است. کارکرد وجودی این حلقه از سیاست رژیم نشان دادن دندان به کارگران بود که تا کجا میتوانند هزینه این نبرد را بالا ببرند.
ذ- جنگ روانی: پخش اعلامیههای دروغین به نام کارگران شرکت واحد و این سخن از زبان آنها، که اعتصاب اقدام دشمنان نظام است یکی دیگر از لایههای این سیاست بود که صرفا خصلت سرکوبگرانه این حرکت را منعکس نمیکرد بلکه تباهی و فساد اخلاقی رژیم اسلامی را در توسل به دورغ نشان میداد.
ر- دستگیری وسیع: یورش به ناحیههای مهم تهران و دستگیری وسیع رانندگان شرکت واحد از نخستین ساعات صبح لایه دیگر این سیاست بود. رژیم از هر 10 نفر کارگر شرکت واحد یک نفر را دستگیر کرده و بنا به روایتی 1200 نفر در این زمان زندانی شدهاند.
ز- برخورد”پیچیده” با زندانیان: رژیم برای ایجاد تفرقه و برای درهم شکستن اتحاد کارگران تلاش میکند با برخی کارگران زندانی به شدت رفتار کرده، برخی دیگر را آزاد کرده و با بلیط مجانی روانه مشهد نماید، برخی را بلاتکلیف و در حالت معلق نگه داشته، و برای برخی دیگر اجازه بازگشت به کار میدهد. رژیم در این محور از سیاست خود تلاش کرده با تدبیرهای گوناگون و با ایجاد وضعیتهای مختلف از تکوین اراده واحد کارگران جلوگیری نماید و هر بخش از کارگران را با مساله مشخصی درگیر سازد.
ه- تقلیل دادن انتظار و خواست کارگران: اجرای این سیاست در لایههای مختلف آن نتیجهای که به بار میآورد همانا تقلیل خواستهای کارگران، مشغول کردن آنها برای تامین نیازهای مالی، مخصوصا در شرایط اسفبار تورم وگرانی و تحتالشعاع قرار گرفتن مساله سندیکا در پرتو مسایل روزمره زندگی.
این سیاست و لایههای مختلف آن مسایل دیگری را هم دربر میگیرد که باید پیرامون آنها فکر کرد و آنها را صورتبندی نمود. تا همین جا فکر میکنم رئوس اساسی این سیاست بر اثر عملکرد خود رژیم روشن شده باشد. هم اکنون کارگران اخراجی در هزار توی بوروکراسی با جوابهای نامشخص يا با وعدههای توخالی، گرفتار آمدهاند و رژیم تا حدود زیادی به اهداف تعیین شده خود دست یافته است. سئوال کلیدی این است که اجرای این سیاست میتواند روحیه مبارزاتی کارگران را درهم شکند؟ آیا این سیاست توانسته است بر عنصر سازمانیافتگی کارگران اثر مخرب برجای بگذارد. واکنش کارگران اما هنوز ادامه دارد و ظرفیتهای مبارزاتی آنها کماکان به یا آن شکل خود را نشان میدهد.
معیار ارزیابی حرکت
پیروزی و ناکامی یک حرکت و اعتراص کارگری را چگونه و با چه معیارهای میتوان سنجید؟ مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست در پیوند با این مسئله به نکته مهمی اشاره کردهاند: “گهگاه کارگران پیروز میشوند اما این پیروزی چند صباحی بیشتر دوام ندارد. ثمره حقیقی پیکارهای آنان نتیجهای نیست که بی درنگ حاصل شود، بلکه گسترش پیوسته اتحاد کارگران است.” (2)
از معیار مارکس و انگلس معلوم میشود که صرف دستیابی به این یا آن خواست در این یا آن شرایط معین، معیار اصلی پیروزی یک حرکت محسوب نمیشود. معیارهایی از این دست نه اینکه بی معنا باشند یا نباید در محاسبه یک حرکت در نظر گرفته شوند. اما نمیتوانند به معیار اصلی داوری حرکت تبدیل شوند، چرا که صرف دستیابی به خواست یا رسیدن به نتیجه اگر منجر به فروکش حرکت کارگران یا به انفعال آنان منجر شود خود این امر میتواند تبعات و نتایج معکوس برای جنبش کارگری در بر داشته باشد. بنابراین در بررسی حرکت کارگران شرکت واحد باید دید احساس همبستگی یا به عبارت دیگر تلاش برای فعالان کارکری که آجر به آجر ساخته شده در میان آنان زنده مانده است یا فروکش کرده است. اگر این حرکت نتواند سنگرهای جدیدی را فتح کند، اگر نتواند به خواست رهایی کارگران زندانی دست یابد، اما بتواند احساس همبستگی درونی خود را حفط کند و برای دور دیگری از مبارزه خود را آماده سازد یا بر روی سازمانیابی بخشهای دیگر تاثیر مثبتی برجای بگذارد نباید آنرا یک حرکت شکست خورده تلقی کرد.
کاربست معیار بالا اگرچه برای ارزیابی از حرکت شرکت واحد لازم است اما به هیچ وجه معیار کاملی برای شرایط مشخصی که جنبش کارگری کشورمان در آن به سر میبرد نیست. برای ارزیابی و سنجش حرکت کارگران شرکت واحد، نمیتوان صرفا در محدوده اقدام مشخص کارگران شرکت واحد باقی ماند. همانطور که در بالا اشاره کردم این حرکت نقطه عطفی در جنبش کارگری به شمار میرود و بدین سبب برای ارزیابی از آن لازم است که آنرا در متن کل حرکت جنبش کارگری برای سازمانیابی مورد بررسی قرار داد. جنبش کارگری کشور ما دارد از یک سربالایی نفسگیر عبور میکند. این جنبش در سطح خواستها و مطالبات خود کاملا دفاعی مبارزه میکند اما در حوزه سازمانیابی اهرمهای باز دارندهای را در مقابل پیشروی رژیم اسلامی و کارفرمایان را یکی پس از دیگری وارد میدان نبرد میکند. شکلگیری نهادهایی نظیر کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری، اتحاد کمیتههای کارگری، اتحاد بیکاران، هیئت مؤسس سندیکاها و سندیکای شرکت واحد از جمله این اهرمها هستند که بخش غالب آنها نهادهای سازمانده هستند تا یک تشکل تودهای. در این شرایط، جایگاه سندیکای شرکت واحد به کلی با نهادهای مزبور فرق دارد. این تفاوت به این معنا نیست که این نهاد از نهادهای دیگر رادیکالتر است یا تشکیلات آن بهترین نوع برای سازمانیابی کارگران به شمار میآید بلکه جایگاه متفاوت آن بدین خاطر است که سندیکای شرکت واحد به راستی یک تشکل تودهای به حساب میآید. شکلگیری سندیکای شرکت واحد در مجموعه تلاشها و اقدامات جنبش کارگری اما از موقعیت و نقش ویژهای برخوردار است این جایگاه ویژه صرفا به خاطر تودهای بودن سندیکای اتوبوسرانی نیست بلکه علاوه بر آن در یک بخش استراتژیک مستقر است که عملکرد آن، آثار و تبعات بسیار مهمی برای سرنوشت جنبش کارگری دربردارد. از این رو عبور سندیکای شرکت واحد از این سربالایی نفسگیر، آغاز بیرون شدن کارگران از دوره تدافعی به سمت به دست آوردن سنگر به سنگر خاکریزهای بعدی است. این حرف بدین معنا نباید فهمیده شود که در صورتی پیروزی کارگران شرکت واحد وارد دوره تعرضی میشویم بلکه بدین معناست که تاثیر به سزایی بر تناسب قوای موجود میان کارگران از یک سو و کارفرمایان رژیم از سوی دیگر میگذارد و موقیت کارگران در نبرد جاری”که خصلت تدافعی” دارد را به نحو موثری بهبود میبخشد. شکلگیری این وضعیت البته از اراده و تشکل کارگران شرکت واحد خارج است، اما یکی از عوامل مؤثر در تکوین آن وضعیت میتواند نقش مؤثری ایفا کند و روند سارمانیابی بخشهای دیگر را شتاب بیشتری بخشد. اما اعتصاب کارگران شرکت واحد تا چه حد به این امر کمک کرده است؟ برای پاسخ دادن به این سئوال باید اطلاعات کافی در باره چند مسئله دیگر در پیوند با این موضوع داشته باشیم تا بتوان به آنها پاسخ داد. این مسائل به قرار زیراند:
آیا اعتصاب شرکت واحد با تدارک کافی آعاز شد؟
آیا در فاصله بین روشن کردن چراغ اتوبوسها و امتناع از دریافت بلیط از مسافران، تا اعتصاب نامحدود؛ حرکتها و اقدامهای حد واسط و میانی برای آمادهسازی کارگران در نظر گرفته شده بود
آیا برای حرکات قانونی و تلفیق آن با حرکات فراقانونی تدابیری در نظر گرفته شده بود؟
آیا برای مقابله با اعتصابشکنان سیاست روشنی اتخاذ شده بود؟
آیا در باره میزان سرکوب رژیم و ابعاد و نحوه مقابله با آن از قبل تدابیری در نظر گرفته شده بود؟
آیا در برابر بالا بردن هزینه اعتصاب از سوی رژیم، تدبیرهای لازم از سوی کارگران پیشبینی شده بود؟
آیا سیاست اعتصاب تا رسیدن به خواستههای کارگران بر مبنای چه ارزیابی صورت گرفته بود؟
آیا شرایط سیاسی که با برآمد احمدی نژاد دچار تغییر و تحول شده است در اتخاذ این تاکتیک مورد ملاحظه قرار گرفته بود؟ و…..
نگاهی شتابان به درگیری و چالش کارگران با رژیم اسلامی نشان میدهد که برخی از این فاکتورها توسط کارگران در نظر گرفته نشده بودند. با این وجود هنوز زود است که در این باره یک ارزیابی قطعی ارائه کرد. من در نوشته دیگر پس از دستیابی به اطلاعات روشنتر تلاش خواهم کرد ارزیابی دقیقتری از این حرکت ارائه کنم.
مدل سندیکای شرکت واحد
نگاهی به الگوی سندیکای شرکت واحد نشان میدهد که فعالان آن مدل سندیکای قانونی را راهنمای عمل خود قرار دادهاند. فعالان شرکت به علت غیر قانونی بودن سندیکا و عدم پذیرش آن در قانون کار از توجیه امضای مقاولهنامههای سازمان جهانی کار توسط جمهوری اسلامی استفاده کردهاند. فعالان علنی کار سندیکای شرکت واحد به علت شکاف و منفذی که در این رابطه وجود داشت به خوبی آن را مورد بهرهبرداری قرار دادند. کاربست این مدل صرفا با درایت و هوشیاری فعالان سندیکایی قابل توضیح نیست بلکه باید در کنار و در پیوند با آن از شرایط مساعدی که بعد از 2 خرداد 76 در فضای سیاسی جامعه به وجود آمده بود یاد کرد. به عبارت دیگر شکلگیری سندیکای شرکت اتوبوسرانی محصول تلاش پیگیر و آگاهانه فعالان سندیکایی در یک شرایط سیاسی مساعد قابل توضیح است. تکیه یک جانبه بر روی هر یک از عوامل یاد شده نه میتواند شکلگیری این سندیکا را توضیح دهد نه میتواند شرایط نامساعدی را که هم اکنون این سندیکا در آن به سر میبرد مورد ملاحظه قرار دهد. سندیکای شرکت واحد با همین شرایط مساعد توانسته است به آموزش فعالیت سندیکایی در میان رانندگان بپردازد و با استفاده از روشنفکران مدافع جنبش کارگری به ارتقا آگاهی کارگران یاری رساند. این سندیکا با اجرای موازین کامل فعالیت سندیکایی نظیر دریافت حق عضویت، صدور کارت عضویت، انتشار خبرنامه… و با ایجاد نهادهای مختلف کاملا به نمونه تپیک یک سندیکای قانونی نزدیک شده و سعی کرده است منطق یک سندیکای قانونی را رعایت کند. آیا تدابیری که سندیکای شرکت واحد در شرایط مشخص کنونی در ایران اجرا کرده است کاری مؤثر و با دوام است؟
من قبل از اینکه به این سئوال پاسخ دهم ناگزیرم به نکتهای پیشاپیش اشاره کنم. مبارزه کارگران سندیکای شرکت واحد یک مبارزه درخشان و قهرمانانه و تاریخی در جنبش کارگری به شمار میرود و در صفحات و روزشمار مبارزات کارگران ایران از جایگاهی ویژه برخوردار است. به علاوه استفاده از امکانات قانونی توسط سندیکای شرکت واحد نیز اصلی عام و مورد قبول است که نباید تحت هیج شرایطی این وظیفه را فروگذار کرد. همچنین دفاع از حق قانونی شدن سندیکا باید به طور مداوم و پایدار مورد تبلیغ و ترویج قرار گیرد. اما من تردید دارم تا فرا رسیدن اعتلای انقلابی یا به عبارت دیگر تا برهم خوردن تناسب قوای سیاسی عمومی بتوان سندیکای قانونی در ایران بر پا کرد. این حرف به این معنا نیست که نمیتوان آن را به وجود آورد، بلکه به این معناست که این سندیکا با توجه به خصلت توتالیتر جمهوری اسلامی به احتمال بسیار دوام و بقا یابد. عروج گرایش سندیکای قانونی و فرادستی پیدا کردن این گرایش در سندیکای شرکت واحد باعث شده است که فعالان این سندیکا همه تخم مرغهایشان را در یک سبد بچینند و با دست باز و آشکار به فعالیت بپردازند. من فکر میکنم که مدل سندیکای علنی و نه قانونی با توجه به مختصات رژیم، با توجه به توازن قوای موجود مدل بهتری برای دوام و ادامه کاری به شمار آید. این تاکید من نباید بدین معنا فهمیده شود که این باور و اعتقادی ایدئولوژیک است که از پیشفرضهای نظری معینی استنتاج شده است؛ بلکه به این معناست که این اعتقاد از ارزیابی مشخص از شرایط ویژه کشورمان نشات میگیرد. اگر به طور عملی سندیکای قانونی میتوانست در کشور ما و در این توازن قوا به وجود آید، دوام یابد و خود را نهادی کند منسجمترین و قویترین مدل پیشنهادی باید کنار گذاشته شود و خود را با واقعیت انطباق دهد و در خدمت آن قرار گیرد. اما متاسفانه تجربه عملی این خوشبینی را تائید نمیکند و تجربه عملی همین سندیکای شرکت واحد نشان میدهد که پایهگذاری تشکل کارگری در ایران سختتر و مشکلتر از آنی است که تصور میرفت. آیا در شرایط استبداد به طور کلی میتوان اتحادیه قانونی برپا کرد؟ پاسخ من به این سئوال مثبت است در این باره کافی است به تجربه دیسک در ترکیه، اتحادیه همبستگی در لهستان و اتحادیه کارگری کره جنونی اشاره کرد تا درستی این ادعا روشن شود.
مدل اتحادیه علنی و ثبت نشده یک مدل عام و فراگیر نیست بلکه در شرایط خاصی میتواند به عنوان یک الگوی مطلوب به کار گرفته شود. حتی بحث من در تقابل قرار دادن این دو مدل نیست. من فکر میکنم مدل اتحادیه علنی را نباید در برابر اتحادیه قانونی قرار داد و پیشاپیش خود را محدود کرد. ولی فکر میکنم ایجاد سندیکای قانونی به مثابه یک استراتژی و به عنوان یک اصل عمومی بدون توجه به شرایط سیاسی دست وپای ما را میبندد.
به علاوه نفی همه حوزههای کار نیمه علنی، مخفی و تکیه یک جانبه به عنصر علنی و قانونی در شرایط تسلط یک رژیم آدمخوار چه منطقی دارد.؟ مثلا چه نیازی وجود دارد که همهی حوزههای فعالیت در جلوی چشمان رژیم و در معرض دید دشمن عملی شود؟ آیا برای اعضای هیات مدیره و اعضای البدل ضرورتی نداشت نیروی ذخیره و یا به قول چهگوارا “افراد ذخیره” به “لانهگزاری”بپردازد.(3)
تاکتیک مقابله با سیاست رژیم
رژیم اسلامی برای مقابله با سندیکای شرکت واحد از سیاست “بالا بردن هزینه برای تشکیل سندیکا” استفاده کرده است. برای خنثی کردن این سیاست رژیم چه باید کرد؟
برای پاسخ به این سئوال قبل از هر چیز ضرورت دارد که تصویری از چگونگی واکنش مدافعان جنبش کارگری خارج از کشور در قبال حرکت شکوهمند کارگران شرکت واحد به دست داد. بعداز حرکت گسترده و سراسری برای آزادی فرج سرکوهی، حرکت حمایتی از مبارزه کارگران شرکت واحد یکی از اقدامات نسبتا موفق و موثر در پشتیبانی از مبارزات کارگران به شمار میرود. این حرف نه به معنای این است که این حرکتها بیان ظرفیت کامل خارج از کشور بود و نه به معنای چشمپوشی بر عدم تمرکز و ناهماهنگی آن.
جدا از حرکتهای حمایتی نهادهای کارگری و کمیتههای همبستگی با کارگران ایران، برخورد گروهبندیهای سیاسی نیز چند نکته را نشان میداد.
برخی از گروههای سیاسی با کارگران حرکت شرکت واحد برخورد ابزاری کرده و بیش از این که دغدغهی پشتیبانی از کارگران شرکت واحد راهنمای عملشان باشد طرح و تبلیغ گروه سیاسیشان هدف اصلی آنها به شمار میرفت. برخی از گروههای سیاسی در انعکاس اخیار و حمایت از کارگران شرکت واحد تلاش موثری از خود نشان دادند. برخی نیز جز انتشار یک یا دو اعلامیه حمایتی، بیشتر در مقام نظارهگر و تماشاگر صحنه ایفای نقش نمودند. و بالاخره برخی نیز که خیلی داعیه کارگری و رادیکالیزم داشتهاند اصلا به کل ماجرا با سکوت برخورد کردهاند. در این میانه آنچه که نیاز مبرم بود و طرح آن کاملا ضرورت داشت – اما اصلا حرفی از آن به میان نیامد- ایدههای راهگشا، همفکری و تعامل با کارگران شرکت واحد برای دستیابی به پیروزی و کمک به موفقیت حرکت بود. چپ مستقر در خارج کشور اکنون مدتی است که به یک جریان صرفا حمایتی از مبارزات کارگران تبدیل شده است. و هرچه زمان میگذرد از نقش روشنگری و تبادل نظر در پیوند با شرایط مبارزه و تشریح مسیر راهپیمایی جنبش کارگری دورتر میشود، چه رسد به این که به خودسازمانیابی یاری رساند. هر یک از این گروهبندیهای سیاسی دارای امکانات متعدد نظیر تلویزیون، رادیو، سایت، نشریه، تا نهادهایی نظیر کمیته مرکزی، واحدهای پایه، اعضا و هواداراناند اما مصداق ضربالمثل معروف “آفتابه لگن هفت دست شام نهار هیچی” عمل کردهاند.
اما در پیوند با تاکتیک مقابله با سیاست رژیم گقتنی است در شرایطی که رژیم هزینه برپایی تشکل مستقلی را از حد معینی بیشتر میکند مقابله با آن چگونه میتواند صورت بگیرد؟ من جواب شسته و رفتهای برای این پرسش ندارم ولی فکر میکنم تا آنجائیکه به جنبش کارگری بر میگردد در چنین مواقعی نباید در میدان تعیین شده توسط حریف دست به مبارزه زد. در چالشها و مبارزاتی که خصلت نقطه عطف دارند و این الزاما با آگاهی حریفان در حال نبرد و با توان و ظرفیت آنها همیشه متناظر نیست، یک نیروی کارگری باید به مقدار مهمات و امکانات نبرد خود بیاندیشد و از قبل برآورد نسبتاً درستی از توازن قوا داشته باشد. تردیدی نیست که هیچ نیرویی از پیش بر همه جوانب درگیری نمیتواند اشراف داشته باشد. اما از این حرف نباید این برداشت نادرست شود که در خود میدان نبرد و در سیر حرکت خودبهخودی جریان همه چیز تعیین میشود. اگر تصمیمات مشخص در میدان نبرد تعیین میشود یا به قول ناپلئون، “درگیر میشویم و بعد خواهیم دید،”(4) خود میدان نبرد را باید از قبل و بر مبنای ارزیابی از نیروهای خودی و دشمن تعیین کرد. چهگوارا در این رابطه حرف درستی دارد که این مسئله را به نحو روشنی صورتبندی کرده است. او میگوید:”کارگران در فعالیت انقلابی میبایست خود وقت مناسب برای هر کاری را انتخاب کنند”.(5)
تعیین زمان مناسب نبرد البته همه شرایط و ملزومات یک درگیری موفق را تعیین نمیکند ولی بدون آن ناممکن است که به توان به پیروزی دست یافت. نکته بعدی فاعل اتخاذ این سیاست است اگر پیشدستی و ابتکار اجرای این سیاست در دست حریف است و امکانات و نیروهای ما آمادگی رویارویی با این چالش را ندارند در این شرایط قطعا باید از این نبرد خودداری ورزید. باز هم چهگوارا در این رابطه سخن نغزی دارد که مضمون آن این است تن زدن از مبارزه در شرایطی که مساعد است و مبارزه در شرایطی که نامساعد است هردو نتایح مخربی در بر دارد.
توجه به شرایط سیاسی- عمومی جامعه یکی از بارومترهای برخورد به تاکتیک “بالا بردن هزینه نبرد” به شمار میرود. این تاکتیک در دوره اعتلای انقلابی نمیتواند همان کارآیی را داشته باشد که در دوره پیشاانقلابی. یا این سیاست در شرایط شکاف بالاییها نمیتواند همانقدر موثر باشد که در وضعیت وجود اراده واحد در بالا. باز هم از این عامل مهمتر، این سیاست نمیتواند در شرایط برانگیختگی مردم همانقدر کارآیی داشته باشد که در وضعیت پراکندگی مردم. باتوجه به همه این فاکتورها و عاملها است که باید زمان و مکان درگیری را تعیین کرد.
توجه به نکات بالا ملزومات برخورد با تاکتیک بالا بردن هزینه نبرد را تعیین میکند اما تاکتیک مقابله با آن را هنوز روشن نمیکند. به نظر میرسد یک از راههای موثر در مقابل رژیم سرشکن کردن آن در مقابل توده هر چه وسیعتر از مردم است. سرشکن کردن هزینه نبرد باعث میشود هر فرد در مبارزه مالیات کمتری بپردازد تا بتواند زیر فشار حریف مقاومت بیشتری از خود نشان دهد در چنین شرایطی برآورد میزان فشار حریف و مقاومت نیروهای خودی یکی از لوازم اتحاذ سیاست به شمار میرود. به علاوه اگر سرشکن کردن فشار دشمن بر روی نیروهای خودی باز هم ابعاد بالایی داشته باشد آیا میتوان بر روی حمایت و اقدام بخشهای دیگر جنبش کارگری و زحمتکشی حساب باز کرد؟ بگذارید ببینیم تحقیقی که پس از حرکت اعتصابی کارگران شرکت واحد انجام گرفته چه چیزی را نشان میدهد.
“در روز دوشنبه یک روز پس از اعتصاب در حالی که وضع خیابانهای تهران عادی شده بود و آفتاب ملایمی بر سطح شهر میتابید به یک تحقیق میدانی دست زدم و از رانندگان اتوبوس، کرایه و مسافران آنها و مسافران مترو و فروشندگان میدان شوش نظرخواهی کردم. مناطقی که مورد نظرخواهی قرار گرفت خط کرایهای آریا شهر به شهرک غرب، اتوبوسهای شهرک غرب به سعادتآباد و بالعکس. کرایههای شهرک غرب به هفت تیر، مترو هفت تیر به شوش، مغازهداران خیابان شوش، اتوبوس از خیابان مصطفی خمینی به بهارستان و از بهارستان به میدان رسالت و رانندگان در ایستگاه پایایانی میدان رسالت بودند.
نتیجهگیری
حمایت صددرصد رانندگان و بلیط فروشان از اعتصاب.(فقط یک پیرمرد بلیط فروش در شهرک غرب از پاسخ خودداری کرد) سطح آگاهی صنفی در میان آنان به طور اعجابانگیزی بالا بود. همه از کمبود حقوق و مزایا، زیادی ساعت کار، نداشتن کمک راننده برای گرفتن بلیط و تمیز کردن اتوبوس… نداشتن توالت (در پارهای مواقع زمان حرکت از خانه تا بازگشت بیش از 14 ساعت طول میکشد). نداشتن شیر آب برای شستن دست و صورت و حمایت صددرصد از سندیکا، مخالفت با شورا (به علت بی عملی)، طولانی بودن زمان انتظار و کم بودن وام… شکایت داشتند و از رهبران سندیکا حمایت میکردند و خواهان آزادی آنان بودند. در حدود پنجاه درصد مسافران اتوبوسها از اعتصاب خبر داشتند. اکثریت مطلق آنان خبر اعتصاب را از طریق صفها دریافت کرده بودند. تعدادی هم منبع خبر خود را از رادیوهای خارجی، تلویزیون ایران و روزنامه اعلام کردند (اکثریت هنوز روزنامههای صبح را نخوانده بودند.) بیشتر رانندگان شرکت واحد از روزنامهی همشهری استفاده میکردند. در مسیر کرایهها اطلاع از اعتصاب در حدود 30 تا 40 درصد بود و در مترو به جز تعداد انگشتشماری، کسی اطلاع نداشت. در میان فروشندگان و عابران در خیابان شوش اطلاع در حدود 60 درصد بود.
همهی افرادی که از آنها پرسش شد چه آنان که از اعتصاب اطلاع داشتند و چه آنان که اطلاع نداشتند از رانندگان اعتصابی حمایت میکردند. همه نسبت به سخت بودن شرایط کاری آنان ابراز همدردی میکردند. بسیاری پس از اطلاع از اعتصاب میگفتند حتما حق داشتهاند. حتا یک مورد هم با اعتصابکنندگان مخالفتی صورت نگرفت. این در حالی است که در اکثر کشورهایی که اعتصاب صورت میگیرد بخشی از مردم با اعتصاب به علت فشارهایی که به آنان صورت میگیرد مخالفت میکنند. ” (6)
بررسی این تحقیق نشان میدهد که حمایت و آگاهی از اقدام کارگران شرکت واحد در وضع مطلوب و حتی میتوان گفت نسبتا بالا بوده است (به جز در مترو) اما این حمایت (به جز تعداد معدودی از دانشجویان) به اقدام معینی فرا نروئیده است. به علاوه نامههای اعتراضی هيأتهاي مؤسسان سنديكاهاي كارگري، كانون نويسندگان ايران، حزب ملت ايران، سازمان دانشآموختگان ايران اسلامي و كانون وبلاگنويسان ايران…، در حد بيانيههاي حمايتآميز باقی ماند، در نتیجه هزینه نبرد تنها و تنها باید بر دوش خود کارگران شرکت واحد سرشکن میشد. آینده نشان میدهد که تدابیر و مقاومت کارگران تا چه حد توانسته است در برابر تاکتیک رژیم موفق عمل کند. به علاوه تاثیر و نتایج این چالش و نبرد نشان میدهد که سازمانیابی کارگران حفظ شده یا ارتقاء مییابد یا این آنکه دستاوردهای تاکنونی نیز از کف میرود.
یادداشتها:
1- التهاب گرم روزهاي زمستاني- نامه شماره 47 .
2- مانیفست حزب کمونیست، مارکس و انگلس، مترجم حسن مرتضوی.
3- چهگوارا برای نیروی ذخیره از استعاره زنبور عسل استفاده کرده است.او میگوید”برای افراد مازاد باید گروه جدیدی تشکیل داد این اقدام شبیه لانهگزاری زنبور عسل است که در موعد مقرر گروه دومی تشکیل میدهد و این گروه در منطقه دیگری لانهگزاری میکند” جنگ پارتیزانی، چه گوارا، ص 17.
اگرچه بحث چهگوارا ناظر بر سازماندهی نیروی ذخیره برای گروه پارتیرانی است اما رهنمود او برای سازماندهی گروه ذخیره برای رهبری در جنبش کارگری نیز به کار میآید.
4- سوسیالیسم و بحران اعتیار، ارنست مندل، آدینه شماره 80، ص 77.
5- مارکسیسم چه گوارا، میشل لووی، مترجم فرشیه اباذری، ص 89 ، نشر بیدار.
6-گزارشی از سندیکای شرکت واحد، سیامک طاهری و کاظم فرجالهی نقد نو شماره 10 ص 45 -44.