نام تونی نگری معمولا با اثری که همراه با مایکل هارت در اواخر دهه 90 میلادی به نگارش در آورده اند یعنی با کتاب مشهور ” امپراطوری ” تداعی می شود . اما سابقه فعالیت سیاسی و اجتماعی نگری به سالها پیش از این بر می گردد . تونی نگری در سال 1933 در شهر پائودای ایتالیا به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه همان شهر به تدریس فلسفه سیاسی پرداخت . او در سال 1969 گروه ” پوئتره اوپرایو ” ( در زبان ایتالیایی به معنای ” قدرت کارگری ” می باشد ) را بنیان گذاشت و در دهه 70 به عضویت شورای رهبری جریان ” اوتونومیا اوپرایا ” ( اراده کارگری ) در آمد . در اوایل دهه 80 به اتهام برنامه ریزی ترور ” آلدو مورو ” رهبر حزب دموکرات – مسیحی ایتالیا به حبس طولانی مدت محکوم گشت . البته وی ارتباط با گروه ” بریگادهای سرخ ” ایتالیا که مسئولیت این ترور را بر عهده گرفته بودند را تکذیب می نمود. پس ازچند سال زندان و سپس اقامت طولانی در فرانسه به حا لت تبعید وارتباط نزدیک با اندیشمندان پست مدرن فرانسوی یعنی میشل فوکو ، ژیل دلوز و ژاک دریدا در سال 1997 به ایتالیا باز گشت و تفکرات جدید خود را در قالب اثر مشترکش با مایکل هارت نویسنده آمریکایی یعنی کتاب ” امپراطوری ” منتشر نمود . کتاب به سرعت به زبانهای مختلف ترجمه شد و به بحثهای زیادی در پیرامون خود دامن زد ( ترجمه فارسی کتاب که توسط آقای رضا نجف زاده انجام شده را نشر قصیده سرا به بازار کتاب عرضه کرده است ) و توجه علاقمندان به اندیشه های موسوم ” چپ نو ” را به خود جلب نمود . در ایران به علت امتزاج همیشگی جریانات فکری چپ نو با خطوط سیاسی لیبرا ل ، اندیشه های نگری مورد توجه نشریات لیبرا ل هم قرار گرفت . ( از جمله صفحه اندیشه روزنامه شرق چند مقاله را به معرفی ” امپراطوری ” و نگری اختصاص داد ) نگری در دی ماه 1383 به ایران سفر کرد و به سخنرانی پیرامون اندیشه های ” اسپینوزا ” در خانه هنر مندان پرداخت .
اندیشه های نگری در ” امپراطوری ” مباحثات زیادی را درداخل خود چپ اروپا نیز بر انگیخت و از جمله از سوی ورژنهای ارتدکس ورادیکال تفکر چپ مورد نقد های اساسی قرار گرفت .
از جمله نقدهای قابل توجه و قدرتمندی که از این منظر بر اندیشه های نگری وارد شده است ، نقدی است که آلکس کالینیکوس نظریه پرداز برجسته چپ ، عضو شورای مرکزی حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا و استاد علوم سیاسی در کینگز کالج لندن تحت عنوان ” محدودیت های نظریه و عمل اوتونومیستها ” به نگارش در آورده است . آلکس کالینیکوس نیز به واسطه ترجمه آثار متعددی از او به زبان فارسی ، نامی نا آشنا در ایران نیست .
کالینیکوس در ابتدا با یادآوری تظاهرات گسترده علیه اجلاس سران ” گروه هشت ” در ایتالیا ، به نوزایی چپ ایتالیا پس از یک چهارم قرن شکست و نا امیدی اشاره می نماید . اما او این ” نوزایی ” را موضوع پیچیده ای تلقی می کند و اعتقاد دارد که در خلال آن اندیشه های قدیمی ای که قبلا به کنار رفته اند می توانند دوباره آشکار شوند و در جنبشی نوین مجددا ذی نفوذ گردند و کتاب ” امپراطوری ” نگری را به عنوان مثالی بارز از چنین اندیشه هایی معرفی می کند . به اعتقاد او نظریات طرح شده در ” امپراطوری ” تاثیرات عملی ای بر جای می گذارند که دو ویژگی اساسی دارند : نخست رد نظریه لنینی سازماندهی و و دوم بهره گیری از اشکا ل ” جانشین گرایی ” .
وی نقدش را با ارائه تحلیل در خشانی از سیر تطور تاریخی چپ ایتالیا از دهه های 70 و 80 میلادی تا کنون ادامه می دهد چرا که بر این نظر است که هر نوع ارزیابی از کتاب ” امپراطوری ” باید این بستر تاریخی و تحولات اندیشه نگری را پیش فرض خود قرار دهد .
وی به اوج گیری مبارزات کارگری در اروپای غربی در دهه های 60 و 70 میلادی که در ایتالیا ی بحران زده و تحت حکومت فاسد و مستبد دموکرات مسیحی به نهایت خود می رسد و جامعه ایتالیا را به شدت رادیکالیزه می نماید، اشاره می کند . این فضا زمینه را برای شکل گیری گروههای چپ رادیکال و افزایش محبوبیت و نفوذ آنها در جنبش کارگری و کلیت جامعه مهیا می سازد . اما علی رغم این فضا جنبش کارگری ایتالیا در مدت پنج سال متحمل شکستهای دردناکی می شود . کالینیکوس دو علت برای این شکست تاریخی ذکر می کند : نخستین عامل کمکهای حزب کمونیست ایتالیا به حزب دموکرات مسیحی بود که در نتیجه آن حزب دموکرات مسیحی از نفوذ حزب کمونیست ایتالیا در جنبش کارگری برای غلبه بر مقاومت در مقابل سیاستهای ریاضت طلبانه خود نهایت استفاده را برد و حزب کمونیست ایتالیا بنا به اعتراف دبیر کل خودش ” انریکو برلینگوئر ” در همان زمان ، خدمت ارزند ه ای به تثبیت سرمایه داری در ایتالیا انجام داد . دومین عامل نیز ضعف چپ انقلابی بود که در آن دوره عمدتا تحت تاثیر مائوئیسم قرار داشت.
در سال 1977 گروه ” اوتونومیا اپرایا ” در دل مبارزات دانشجویی روبه رشد و طوفنده ایتالیا که منجر به تصرف دانشگاه رم در سال 1977 گردید نفوذ زیادی به دست آورد . این جنبش دانشجویی علی رغم تمام ویژگیهای جذابش پتانسیل ایجاد تعارض با طبقه کارگر متشکل را نیز داشت .
” اوتونومیا اوپرایا ” که در اوایل دهه 70 شکل گرفت ، در آغاز تحت تاثیر یک جریان تئوریک تحت عنوان ” کارگر گرایی ” قرار داشت که برجسته ترین شخصیت آن ” ماریو ترونتی ” بود و مرکز توجه خود را در کشمکش کار و سرمایه در فراشد تولید قرار داده بود . این تفکر برای فضای سالهای اولیه دهه 70 که طی آن جنبش کارگری کارفرمایان و رهبران سازشکار اتحادیه ها را همزمان به چالش کشیده بود ، تئوری مناسبی می رسید . نوشته های آن دوره نگری هم کاملا تحت تاثیر این تفکر قرار دارد . در سال 1974 نگری د ر یکی از مقالاتش می نویسد که کارخانه ” مهمترین پایگاه هم برای سرپیچی از کار و هم برای تهاجم به نرخ سود است ” .
به اعتقاد کالینیکوس در هم شکستن جنبش کارگری در سالهای پایانی دهه 70 به علت بحران اقتصادی و سازش تاریخی فوق الذکر و تاثیر پذیری ” اوتونومیا اپرایا ” از مبارزات دانشجویی و جوانان بیکار به نحوی که به آن اشاره شد باعث شد که نگری به مقوله های نظری باز گردد که دقیقا در نقطه مقابل تفکرات قبلی اش قرار داشت . بنابراین تحت تاثیر تحولات سیاسی و اجتماعی سالهای پایانی دهه 70 ، نخستین گسست در اندیشه نگری شکل می گیرد . کالینیکوس می گوید که مهمترین گام نظری او در این زمینه جایگزین کردن مفهوم ” کارگران صنعتی ” با ” کارگران اجتماعی ” بود . نگری اکنون استدلال می کرد که چون پروسه استثمار سرمایه داری در سطح وسیع اجتماعی صورت می گیرد در نتیجه گروههای افتصادی و اجتماعی حاشیه ای مانند دانشجویان را باید در زمره بخشهای مرکزی پرولتاریا قرار داد . به عقیده بخشی از کارگران اکنون بدل به یک استثمارگر همتراز با کارفرما گشته اند . کالینیکوس با ” کوته بینی ” خواندن این عقاید نتیجه عملی آن را مشروعیت تئوریک بخشیدن به تصادم میان اوتونومیستهای همفکر نگری و سندیکاها می داند . او اشاره می کند که بریگادهای سرخ که موج نبرد مسلحانه آنان در اواخر دهه 70 گسترش یافت ، رهبران اتحادیه ها را هم در کنار مقامات حکومتی در زمره دشمنان خود به حساب می آوردند و با استناد به حمایت حزب کمونیست ایتالیا از حکومت به این تخاصم مشروعیتی ” سوال بر انگیز ” می بخشیدند .
کالینیکوس در گام بعدی به نقد تفکرات نگری در مقطعی که تحت تاثیر پست مدرنیستهای فرانسوی قرار می گیرد می پردازد . وی به دقت به برداشتهای نادرست نگری از متون ” گروند ریسه ” و کاپیتال ” اشاره می کند . به اعتقاد کالینیکوس ، نگری تحت تاثیر متفکرین پست مدرن فرانسوی و از جمله میشل فوکو قرائت خویش از مارکس را به پسا ساختار گرایی پیوند می زند و اندیشه مارکس را به یک تئوری قدرت و ذهنیت تنزل می دهد . او همانطور که گفته شد با تبدیل ” کارگر صنعتی ” به ” کارگر اجتماعی ” به این نتیجه می رسد که مبارزه طبقاتی به تمام لحظات زندگی روزمره تسری می یابد و به تبع آن پرولتاریا هم همه جا هست . هر کس که در زندگی خویش سلطه سرمایه را احساس کند جزیی از طبقه کارگر است . کالینیکوس می گوید که همین دگر دیسی فکری باعث شد که نگری با کمال بی تفاوتی مسیر فاجعه بار مبارزه طبقاتی در ایتالیا در سالهای پایانی دهه 70 را بنگرد و با خوش بینی اعجاب آوری در آن مقطع از پیروزی و در اکثریت بودن کار گران صحبت کند و این همان زمانی است که ” تونی کلیف ” تئوریسین بر جسته و ارتدکس چپ تحلیل خود را از تغییر توازن نیروهای طبقاتی به نفع سرمایه را بسط داده بود و گذر زمان نشان داد که تحلیل کلیف بسیار صحیح تر از ارزیابی نگری از آب در آمد .
کالینیکوس در قسمت آخر و پس از بررسی مبانی فلسفی اندیشه نگری از جمله تاثیراتی که از ژیل دلوز پذیرفته است نقد خود را از مضامین” امپراطوری ” در سه محور کلی ارائه می دهد :
نخست آنکه آنچه کتاب تحت عنوان سرمایه داری امروز مورد تحلیل قرار می دهد بسیار گنگ و نا مفهوم در برخی موارد گمراه کننده است و علاوه بر این در یک جنبه کلیدی به بیراهه می رود یعنی جایی که هارت و نگری انکار می کنند که کشمکش میان کشورهای امپریالیستی هنوز یکی از ویژگیهای اصلی سرمایه داری معاصر است .
دوم آنکه کتاب به نحو خطرناکی به دیدگاه توجیه گر وضع موجود بدل می شود . مفهوم ” امپراطوری ” چندان از تئوری نظریه پردازان ” راه سوم ” و امثال آنتونی گیدنز دور نیست که ” جهانی شدن سیاسی” را همراه با جهانی شدن اقتصادی می داند و بازار جهانی را تابع اشکال دموکراتیک ” حکومت جهانی ” می کند .
و سومین ضعف بزرگ امپراطوری به اعتقاد کالینیکوس آن است که به خواننده هیچ گونه جهت گیری استراتژیک ارائه نمی کند . کتاب تنها سه خواسته سیاسی مطرح می کند : ” حق شهروندی جهانی ” ، ” مزد اجتماعی و درآمد تضمین شده برای همگان ” و ” حق باز تصاحب ” که اولی و سومی بدان نحو که نویسندگان طرح می کنند بسیار گنگ و نا مفهومند و دومی هم بیانگر مواضع عمومی چپ لیبرا ل است و از آن مهمتر هیچ راهی هم برای پیشبرد این مطالبات پیش پا نمی گذارد .
کالینیکوس با اشاره به تحولات و حوادثی که در اروپا روی داده اند و از جمله همان وقایع جنوای ایتالیاحقانیت برداشتهای ارتدکس و کلاسیک از اندیشه مارکس را استنتاج می کند و بیان می دارد که تنها بسیج تود ه ای طبقه کارگری متشکل می تواند با قدرت متمرکز دولت کاپیتالیستی مقابله کند . همان جنبشی که نگری و سایر اوتونومیستها یا آنها را دریک توده انبوه بی شکل حل می کنند و یا مهر ” اشرافیت صاحب امتیاز ” بر آن می زنند.
کالینیکوس نقدش را با این عبارت به پایان می رساند :
” … تونی نگری هنوز تئوریسین اصلی اوتونومیسم است . ما با او به عنوان قربانی دولت ایتالیا احساس همدردی می کنیم و شاید به پیگیری او به عنوان یک روشنفکر انقلابی طی چهار دهه احترام بگذاریم . اما واقعیت در این است تاثیر اندیشه های او مانعی در راه رشد جنبش موفقیت آمیز علیه سرمایه داری جهانی است که او می کوشد ساختارهایش را در امپراتوری ترسیم کند … “
متن پایین ترجمه ای ( با اندکی تلخیص ) است از مقاله یکی دیگر از روشنفکران رادیکال ایتالیایی یعنی ” پیترو دی ناردو ” که از منظری مشابه موضع کالینیکوس به نقد نظریات نگری می پردازد و این نقد را در حیطه های دیگر دنبال می نماید . امید می رود که این در آمد و ترجمه در روشن شدن ابعاد مختلف اندیشه نگری مفید واقع گردد.